- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بیقراریهای چرخ از دست کجرفتاری است خاک را آسودگی از پهلوی همواری است
2 نیست غیراز سوختن عید مذلت پیشگان خار را در وصل آتش پیرهنگلناری است
3 از مزاج ما چه میپرسیکه چون ریگ روان خاک ما چون آب از ننگ فسردن جاری است
4 گر ز دست ما نیاید هیچ جانی میکنیم نالهٔ بلبل درینگلشن گل بیکاری است
5 آبروخواهی، مقیم آستان خویش باش اشک را از دیده پا بیرون نهادن خواری است
6 پرفشانی نیست ممکن بسمل تصویررا زخمی تیغ تحیر از تپیدن عاری است
7 دست همت آستین میگردد از خالی شدن سرنگونی مرد را از خجلت ناداری است
8 شعله خاکسترشود تا آورد چشمی به هم یک مژه آسودگی اینجا بهصد دشواری است
9 غیر تیغ اوکه بردارد سرافتادگان خفتگان را صبحروشن صندل بیداری است
10 بگذر از فکر خرد بیدلکه در بزم وصال گردش آن چشم میگون آفت هشیاری است