1 دستور و شهنشه از جهان رایت خوش بردند و مصیبتی نیامد زین بیش
2 بس دل که شدی ز مرگ شاهنشه ریش گر کشتن دستور نبودی از پیش
1 آن خداوندی که او بر پادشاهان پادشاست مستحق عُدّت و مجد و جلال و کبریاست
2 گر به دل خدمت کنی او را سزای خدمت است ور بهجان اورا ثناگویی سزاوار ثناست
1 بر گل از سنبل نگارم دام مادام آورد تا چو صیادان دلم را پای در دام آورد
2 سرو سیم اندام چون دعوی صیادی کند دام دلها برگل از سنبل به اندام آورد
1 باغ شد از ابر پر ز لؤلؤ لالا راغ شد از باد پر ز عنبر سارا
2 شد به هوا درگسسته رشتهٔ گوهر شد به زمین برگشاده اَزهَر دیبا