- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خط رسید آن چشم و آن ابرو همان دل میبرد زور دارد زور با تیر و کمان دل میبرد
2 شوخ پیکان کسی در بیضه شد عالم شکار غنچه از بلبل اگر در آشیان دل میبرد
3 یک تبسم نشئه عمر دو بالا میدهد حسن را باشد چو لکنت در زبان دل میبرد
4 هرگلی در موسم خود خنده شیرین میکند در زمستان نازهای باغبان دل میبرد
5 جلوه کردی کار بر صاحبدلان دشوار شد در چمن تا سایه سرو روان دل میبرد
6 حسن سرشار اول از آخر نمیداند که چیست نوبهار این گلستان تا خزان دل میبرد
7 میتوان دید از تغافلهای پرکار کسی زهر چشمی تا به خود دارد گمان دل میبرد
8 گرم میبیند ز حال ما خبردارش کنید ماه پندارد که مهرش از کتان دل میبرد
9 سرو رعنا اینچنین باید قد رعنا چنین از زمین سرکشی تا آسمان دل میبرد
10 شعله گیرا گل از خاشاک نشناسد اسیر تا زمین گل گل شد از پیر و جوان دل میبرد