1 تیغ خوش و تیغ زبان ناخوش است تیغ چو آبست و زبان آتش است
1 آنکو شناخت گردش خورشید و ماه را جوید برای خفتن خود خوابگاه را
2 از عین اعتبار ببینم به گلرخت زیرا قیاس نیست درازی راه را
1 بیچاره کسی کو به غم خوش پسران زیست کز دیده و دل در پی ایشان نگران زیست
2 گر یافت کسی از لب بی خط اثر ذوق تا زیست در اندیشه ساده شکران زیست
1 بگذشت و نظر نکرد ما را بگذاشت ز صبر فرد ما را
2 با این همه شاید ار بگوید پروانه چو شمع سرد ما را!