1 تیغ خوش و تیغ زبان ناخوش است تیغ چو آبست و زبان آتش است
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 یا رب، که داد آینه آن بت پرست را کو دید حسن خویش و زما برد دست را
2 خون می خورد، به سینه درون می رود،بلاست یارب، که راه می دهد آن ترک مست را
1 باز برقع بر رخ چون ماه بربستی نقاب گوییا در زیر ابری رفت ناگه آفتاب
2 همچو لاله داغ دارم بر دل از هجران تو شد شکر بر آتش عشقت مرا، ای جان، کباب
1 باز آرزوی آن بت چین میکند مرا معلوم شد که فتنه کمین میکند مرا
2 میخواندم گدای خود و گویی آن زمان ملک دو کون زیر نگین میکند مرا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به