1 تیغ از تو و لبیک نهانی از من زخم از تو و سودای جوانی از من
2 گر دل دهدت که جان ستانی از من ازتو سر تیغ و جان فشانی از من
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 بیرخ آن مه که شام زلف را در هم شکست چون فلک پشتِ امید من ز بار غم شکست
2 راستی را هر دلی کز مردم صاحب نظر برد چشم دل فریبش، زلف خم در خم شکست
1 دل در آن زلف شد و روی دل افروز ندید وه که هیچ از سر زلف تو کسی روز ندید
2 وقت دل گرم نشد تا ز غم عشق نسوخت عود خوشبوی نشد تا الم سوز ندید
1 خیز که پیر مغان میکده را درگشاد نوبت مستی رسید باده بده برگشاد
2 دولت جم بایدت سر مکش از خطّ جام چون خم تجرید را ساقی جان سرگشاد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **