- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جوش حرص از یأس من آخر ز تابوتب نشست گرد سودنهای دستم بر سر مطلب نشست
2 نیست هرکس محرم وضع ادبگاه جمال بر تبسم کرد شوخی خط برون لب نشست
3 مگذرید از راستیها ورنه طبعکج خرام میرسد جایی که باید بر دم عقرب نشست
4 طالع دون همتان خفتهست در زیر زمین بر فلک باور ندارم از چنین کوکب نشست
5 دوستان باید به یاد آرند تعظیم وفاق شمع هم در انجمن بعد از وداع شب نشست
6 بیش از این بر پیکر بیحس مچینید اعتبار مشت خاکی گل شد و چون خشت در قالب نشست
7 شکر عزت هرقدر باشد به جا آوردنیست بوسه داد اول رکاب آنکسکه بر مرکب نشست
8 روز اول آفرینشها مقام خود شناخت آفرین بر وصف و لعنت بر زبانسب نشست
9 انفعال است اینکه بنشاند غبار طبع ظلم هرکجا تبخالهای گل کرد شور تب نشست
10 میکشی کردیم و آسودیم از تشویش وهم کرد چندین مذهب از یکجرعهٔ مشرب نشست
11 بیدل از کسب ادب ظلم است بر آزادگی ناله دارد بازی طفلی که در مکتب نشست