- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
قوله تعالی: یَوْمَ یَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ الایة صفت روز رستاخیز است، و نشان فزع اکبر، آن روز که صبح قیامت بدمد، و سراپرده عزت بصحراء قهاری بیرون آرند، و بساط عظمت و جلال بگسترانند. این هفت آسمان علوی که بر هواء لطیف بی عمادی بر یکدیگر بداشته، و بقدرت نگه داشته، ترکیب آن فرو گشایند، همه بر هم زنند، و بر هم شکنند، که میگوید جل جلاله: إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ. و این هفت فرش مطبق را توقیع تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ برکشند، و ذره ذره از یکدیگر برفشانند، و بباد بینیازی بردهند، که میگوید: دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکًّا دَکًّا. و این خورشید روان که چراغ جهانست، و دلیل زمان و مکان است، بسان مهجوران حضرت رویش سیاه کنند، در پیچند و بکتم عدم باز برند، که میگوید: إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ، و این نجوم ثواقب را و کواکب زهرا را همی بیک بار بر صورت برگ درخت بوقت خریف فرو بارانند، و در خاک مذلت بغلطانند، که میگوید: وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ. ,
فرمان آید که ای دوزخ آشفته! بر گستوان سیاست بر افکن، بعرصات حاضر شو، که دیر است تا این وعده دادهایم که: وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِمَنْ یَری. ای فرادیس اعلی! طیلسان نعمت برافکن، و در موقف کمر انقیاد بر میان بند، که دوستان منتظرند، از راه دور دراز آمدهاند، میخواهیم که راه بایشان کوتاه کنیم: أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ غَیْرَ بَعِیدٍ. ای جبرئیل تو حاجب باش. ای میکائیل تو چاوش حضرت باش. ,
ای زبانیه سرای عقوبت سلاسل و اغلال بر سر دوش نهید. ای غلمان و ولدان همه تاج خلد بر سر نهید. ای کروبیان و مقربان درگاه در حجب هیبت کمر سیاست بر میان بندید، و صفها برکشید. نخست مادر و پدر سید را بقعر دوزخ اندازید. پسر نوح را غل شقاوت بر گردن نهید، و بدوزخ برید. پدر ابراهیم خلیل را بنعت دنبال بریدهای بدرک اندازید. بلعم باعورا را بیارید، و آن نماز و عبادت وی به باد بردهید، و غاشیه سگی در سر صورت او کشید، و باسفل السافلین اندازید، و سگ اصحاب الکهف بیارید، و بردابرد از پیش او بزنید، و قلاده منّت بر گردن وی نهید، و بزنجیر لطف ببندید، و در کوکبه نواختگان او را بدرجات رسانید. این چنین است اگر خواهیم بداریم، ورخواهیم برداریم: یفعل اللَّه ما یشاء و یحکم ما یرید. ,
صد هزار و بیست و چهار هزار نقطه نبوت و عصمت و سیادت آن ساعت بزانو درآیند، و علمهای خود از آن فزع و هیبت فراموش کنند، و گویند: لا عِلْمَ لَنا. هزاران هزار مقربان درگاه و قدسیان ملأ اعلی همه زبان تضرع و تذلل گشاده که: ما عبدناک حق عبادتک. آن ساعت تیغ سیاست از غلاف قهر بیرون کشند، همه نسبها بریده گردانند مگر نسب رسول (ص). همه خویش و پیوند از هم جدا کنند، همه رخسارهای ارغوانی زعفرانی گردد. بسا مادر که بیفرزند شود، بسا فرزند که بیمادر ماند: یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ. ,
آدم صفی آن ساعت فرا پیش آید، گوید: بار خدایا! آدم را بگذار، و با فرزندان تو دانی که چه کنی. نوح گوید: خداوندا! درین فزع و سیاست طاقتم برسید. هیچ روی آن دارد که بر ضعیفی ما رحمت کنی، که ما بخود درماندهایم، پروای دیگران نیست، و موسی و عیسی بفریاد آمده که: بار خدایا! بر بیچارگی ما رحمت کن، آیا که در آن ساعت حال عاصیان و مفلسان چون بود، و کار ایشان چون آید. ,
همی در آن وقت و آن هنگام مهتر عالم و سید ولد آدم در میان جمع گوید: خداوندا! پادشاها! مشتی عاصیاناند این امّت من، گروهی ضعیفاناند، لختی بیچارگان و مفلساناند. خداوندا! اگر در عملشان تقصیر است، شهادتشان بجای است. ,
اگر در خدمتشان فترت است عقیده سنتشان برجاست. اگر کار ایشان تباه است فضل تو آشکار است. خداوندا! بفضل خود جرم ایشان بپوش، بلطف خود کار ایشان بساز. ,
برحمت خود ایشان را بنواز، که خود گفتهای: لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ. ,
إِذْ قالَ الْحَوارِیُّونَ یا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ هَلْ یَسْتَطِیعُ رَبُّکَ أَنْ یُنَزِّلَ عَلَیْنا مائِدَةً الایة سؤال هر کس بر حسب حال او، و مراد هر کس بر اندازه همت او! شتّان بین امة و امة! چند که فرق است میان یاران عیسی و یاران مصطفی! یاران عیسی چون گرسنه شدند بر عیسی اقتراح کردند، دل عیسی بخود مشغول داشتند، و از حظ خود با مراعات وی نپرداختند. همه آواز برآوردند که: «هَلْ یَسْتَطِیعُ رَبُّکَ أَنْ یُنَزِّلَ عَلَیْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ». باز امت محمد یاران مصطفی (ص) چنان بودند با وی که ابو بکر صدیق چون تشنگی و گرسنگی بر وی زور کرد، و در غار مار وی را درگزید، بر خود همی پیچید، و صبر همی کرد، و با خود همی گفت. آیا اگر رسول خدا حال من بداند و رنج بشناسد که پس دلش بمن مشغول شود، و از بهر من اندوهگن گردد، و من رنج خود خواهم، و اندوه دل وی نخواهم. بر گرسنگی و تشنگی صبر کنم و شغل دل وی نخواهم، و نیفزایم. لا جرم فردا در انجمن رستاخیز و عرصه کبری ندا آید که ابو بکر صدیق را دست گیرید، و در سرا پرده زنبوری و قدس الهی برید، تا لطف جمال ما دیده اشتیاق او را این توتیا کشد که: «یتجلی الرحمن للناس عاما و لابی بکر خاصا». این دولت و رتبت او را بدان دادیم که در دنیا یک قدم بر طریق هجرت با مصطفی در موافقت غار برگرفته. ,
عیسی از امت خویش یاری خواست، ایشان از وی مائده خواستند. باز مصطفی (ص) از امت خود یاری خواست که: «کُونُوا أَنْصارَ اللَّهِ». یاران همه تن و جان و مال فدا کردند. رب العزة آن از ایشان قبول کرد و بپسندید، و باز گفت: وَ الَّذِینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِیمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ الایة، و قال تعالی: یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ. ,
قال عیسی بن مریم: اللَّهُمَّ رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَیْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ الایة چون عیسی دعا کرد، و مائده خواست رب العالمین دعاء وی اجابت کرد، و مراد وی در امت وی بداد، گفت: إِنِّی مُنَزِّلُها عَلَیْکُمْ یا عیسی! دریغ نیست که مائده میخواهند، و نعمت که میطلبند، و نعمت خود همه برای خورندگان دادم، امّا ما را دوستانیاند از امت محمد که از ما جز ما را نخواهند، و جز بیاد ما نیاسایند، ور حدیث کنند جز حدیث ما نکنند، ور شراب خورند جز بیاد ما نخورند، از مهر ما با خود نپردازند، و از عشق ما با دیگری ننگرند: ,
12 آن را که وصال یار دلبر باید از خویشتنش فراق یکسر باید.
چون عشق لیلی آرام ما برده، و همه راهها بما فرو گرفته است. راه براه صلاح خود نمیبرم، هر چند که همی روم جز بسر کوی لیلی آرام نمییابم: ,
14 بس که اندر عشق تو من گرد سر برگشتهام بیتو ای چشم و چراغم چون چراغی گشتهام
15 بس که دیرا دیر و زودا زود و بی گاه و بگاه بر سر کویت سلامی کرده و بگذشتهام.
قوله: تَکُونُ لَنا عِیداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا سمی العید عیدا لان اللَّه تعالی یعود بالرحمة الی العبد، و العبد یعود بالطاعة الی الرب. یقول اللَّه عز و جل: وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا. و قیل معناه: انه اعید الامر الی ابتدائه، ای کما کان ابتداء المؤمن علی الطهارة حین ولد من امه، ففی هذا الیوم اعید الی تلک الحالة من الطهارة، و لم یبق علیه معصیة. روی عن الحسن انه قال: «اخبرت ان المؤمنین اذا خرجوا یوم العید الی مصلاهم و یضعون جباههم علی الرمضاء نظر اللَّه تعالی الیهم بالرحمة، و یقول: استأنفوا العمل فانه قد اعید الی الابتداء». ,