قوله از رشیدالدین میبدی کشف الاسرار و عدة الابرار 41

رشیدالدین میبدی

آثار رشیدالدین میبدی

رشیدالدین میبدی

قوله تعالی: وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ ای: کتب بالقلم الّذی کتب به الذّکر و استمدّ من نهر النّور،...

قوله تعالی: وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ ای: کتب بالقلم الّذی کتب به الذّکر و استمدّ من نهر النّور، و کتب به الالواح، و اهل السّماوات یسمعون صریر القلم فی الالواح. ,

درست است خبر بو هریره از مصطفی (ص) که آدم، موسی را گفت: و خط لک التّوراة بیده. بروایتی دیگر: و کتب له التّوراة فی المقام الّذین کلّمه ربّه، و کان موسی یسمع صریف القلم. ,

و روی: خلق اللَّه آدم بیده، و کتب التّوراة بیده، و غرس شجرة طوبی بیده. ,

الواح جمع لوح است، و هو ما یلوح المکتوب فیه فوق غیره. میگویند: ده بودند این الواح، و بقولی هفت، و باندازه قد و بالای موسی بودند. و روی علی بن ابی طالب (ع) قال: قال رسول اللَّه (ص): «الالواح الّتی انزلت علی موسی کانت من سدرة الجنّة. ,

کان طول اللّوح اثنی عشر ذراعا» ,

وهب منبّه گفت: الواح از سنگ بود که اللَّه تعالی بدست موسی سنگ ساخت، نرم کرد، تا چنان که خواست تخته‌ها از آن بساخت. ,

بو جعفر رازی گفت: کانت الواح موسی من برد. آن لوحها از برد بود که رب العالمین معجزه موسی را و کرامت وی را آفریده بود، و بدست وی داده، تا عالمیان را اعجوبه‌ای بود، و بر صحت نبوت وی دلیل و گواه بود. ,

قال سعید بن جبیر: کانت الالواح من یاقوت احمر، و قیل من زمرد، امر اللَّه جبرئیل حتی جاء بها من عدن. مقاتل گفت: در آن لوحها نبشت: انّی انا اللَّه الرّحمن الرّحیم، لا تشرکوا بی شیئا من اهل السّماء و لا من اهل الارض، فان کلّ ذلک خلقی، و لا تقطعوا السبل، و لا تحلفوا باسمی کاذبا، فانّ من حلف باسمی کاذبا فلا أذکّیه، و لا تزنوا، و لا تعقوا الوالدین. جابر بن عبد اللَّه گفت: سمعت رسول اللَّه (ص) یقول: «کان فیما اعطی اللَّه موسی فی الالواح: یا موسی لا تشرک بی شیئا، فقد حق القول منی لتلفحنّ وجوه المشرکین النّار، و اشکر لی و لوالدیک اقک المتالف و أنساک فی عمرک و أحیک حیاة طیبة، و لا تقتل النّفس الّتی حرّمت الا بالحق، فتضیق علیک الارض برحبها، و السّماء بأقطارها، و تبوء بسخطی و النّار، و لا تحلف باسمی کاذبا و لا آثما، فانّی لا اطهر و لا ازکّی من لم ینزّهنی و یعظّم اسمایی، و لا تحسد النّاس علی ما اعطیتهم من فضلی، فانّ الحاسد عدوّ لنعمتی، رادّ لقضائی، ساخط لقسمتی التی اقسم بین عبادی، و من یکن کذلک فلست منه و لیس منی». ,

و عن معقل بن یسار، قال: قال رسول اللَّه (ص): «الا انّی اعطیت سورة بقرة من الذّکر الاول، و أعطیت طه و الطواسین من الواح موسی». ,

حسن گفت درین آیت: وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ گفت: این آیت در تورات هزار آیت است، یعنی و اللَّه اعلم که آنچه درین آیت جمع است از فرائض و فضائل در تورات بهزار آیت جمع است، تا بدانی که قرآن جوامع الکلم است، چنان که مصطفی (ص) گفت: «بعثت بجوامع الکلم». ,

و عن ابن عباس قال: قال رسول اللَّه (ص): «لمّا اعطی اللَّه موسی الالواح فنظر فیه، قال یا رب! لقد اکرمتنی بکرامة لم تکرم بها احدا قبلی». ,

قالَ یا مُوسی‌ إِنِّی اصْطَفَیْتُکَ عَلَی النَّاسِ بِرِسالاتِی وَ بِکَلامِی فَخُذْ ما آتَیْتُکَ وَ کُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ ای: یجد و محافظة ان تموت علی حب محمد. ,

قال موسی: یا رب و من محمد؟ قال: احمد الذی اثبت اسمه علی عرشی من قبل ان اخلق السّماوات و الارض بألفی عام، انّه نبیّی و حبیبی و صفیّی و خیرتی من خلقی، و هو احبّ الیّ من جمیع خلقی، و جمیع ملائکتی. قال موسی: یا رب! ان کان محمّد احب الیک من جمیع خلقک، فهل خلقت امة اکرم علیک من امتی؟ قال اللَّه: یا موسی! انّ فضل امّة اکرم علیک من امتی؟ قال اللَّه: یا موسی! انّ فضل امّة محمد علی سائر خلقی کفضلی علی جمیع خلقی. قال: یا رب! لیتنی رأیتهم، قال یا موسی! انّک لن تراهم، و لو اردت ان تسمع کلامهم لسمعت. قال: یا رب! فانی ارید ان اسمع کلامهم. ,

قال اللَّه تعالی: یا امة محمّد؟ فاجبنا کلّنا من اصلاب آبائنا و ارحام امهاتنا: لبیک، اللّهمّ لبّیک، لبّیک، ان الحمد و النعمة لک، و الملک لا شریک لک. قال اللَّه تعالی: یا امّة محمد! انّ رحمتی سبقت غضبی، و عفوی عقابی، قد اعطیتکم من قبل ان تسئلونی، و قد اجبتکم من قبل ان تدعونی، و قد غفرت لکم من قبل ان تعصونی. من جاءنی یوم القیامة بشهادة ان لا اله الا اللَّه و انّ محمّدا عبدی و رسولی، دخل الجنة، و ان کانت ذنوبه اکثر من زبد البحر». ,

و قال الربیع بن انس: نزلت التوراة و هی سبعون وقر بعیر، یقرأ الجزء منها فی سنة، لم یقرأها الا اربعة نفر: موسی و یوشع و عزیز و عیسی علیهم السلام. ,

وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ میگوید جل جلاله و تقدست اسماؤه: ما بنوشتیم موسی را در آن تخته‌ها، من کلّ شی‌ء احتاج الیه فی بیان الدین. هر چه موسی را و قوم وی را بدان حاجت بود از کار دین و روشن داشتن راه دین، مَوْعِظَةً وَ تَفْصِیلًا لِکُلِّ شَیْ‌ءٍ من الحلال و الحرام و الاوامر و النواهی و القصص و الاخبار و ما کان و سیکون. و قیل: مِنْ کُلِّ شَیْ‌ءٍ ای من کل مکروه منهاة، و لکلّ حکم تفصیلا، و لکل مندوب بیانا، یعنی از هر ناشایستی باز زدن، و هر حکمی را تفصیل دادن، و هر چه پسندیده شرع است ایشان را نمودن، و بر ایشان روشن داشتن. ,

فَخُذْها بِقُوَّةٍ ای بقوة نفس و تسلیم و اذعان. ای موسی! بقوت نفس و صحت عزیمت و تن فراکار دادن، و خویش را بحق سپردن، و بر طاعت مواظبت نمودن بگیر این الواح را، و در خود پذیر این احکام را، و کار بند باش. قال: فأعطاه یدا بید. ,

وَ أْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها گفته‌اند که: احسن ملت است، و المعنی یأخذوا بها، بفرمای قوم خود را تا بگیرند آن را، و در پذیرند، و آن را کار بند باشند. و قیل: بأحسنها، ای: بحسنها، و کلّها حسن، کقوله: أَحْسَنُ مَقِیلًا، و کقوله: «وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ». و قیل فیها الفرض و المندوب و المباح، و الفرض احسنها. و قیل: المأمور به احسن من المنهی عنه، و قیل: کانت فیها فرائض و لا یجوز ترکها و فضائل مندوب الیها، و الاحسن ان تجمع بین الفضائل و الفرائض. زجاج گفت: این هم چنان است که اللَّه گفت: و لمن انتصر بعد ظلمه فمن عفا و أصلح فأجره علی اللَّه و لمن صبر و غفر. قصاص نیکو است اما عفو نیکوتر. انتصار نیکوست، صبر نیکوتر. ,

سَأُرِیکُمْ دارَ الْفاسِقِینَ یعنی سأورثکم و أعطیکم ارض مصر. این دلیل آن کس است که گفت: ارنی در موضع «هات» است. میگوید: آری بشما دهم زمین مصر و سرای فرعون و قوم وی، و همچنین کرد رب العزه که گفت جل جلاله: کَمْ تَرَکُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ‌، الی قوله: کَذلِکَ وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرِینَ، و در سورة الشعراء گفت: فَأَخْرَجْناهُمْ مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ الی قوله «کَذلِکَ وَ أَوْرَثْناها بَنِی إِسْرائِیلَ». و گفته‌اند: «دار» ایدر بمعنی هلاک است، و جمعه ادوار، ای: اریکم هلاک الفاسقین. فأراهم ذلک حین قذف البحر اجسادهم علی الساحل، و قیل: هو من الدوار ای: ما دار الیه امرهم. کلبی گفت: دارَ الْفاسِقِینَ ما مرّوا علیه اذا سافروا من منازل عاد و ثمود و القرون المهلکة. مجاهد: گفت: دارَ الْفاسِقِینَ ای مصیرهم فی الآخرة الی النّار. ,

سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ قومی گفتند: حکم این آیت مخصوص است بر اهل مصر و کسان فرعون، و اراد بالایات الآیات التسع الّتی اعطاها اللَّه موسی، و ذلک فی قوله تعالی: وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسی‌ تِسْعَ آیاتٍ بَیِّناتٍ، و بیشترین مفسّران بر آنند که حکم این آیت بر عموم است، و آیات دلائل وحدانیت است در خلق آسمان و زمین. کافران و مشرکان را میگوید بر عموم، که بر دین حق تکبر آوردند، و از ایمان و اسلام روی گردانیدند، ما در جزاء آن تکبر ایشان را از راه تفکر و اعتبار برگردانیدیم، تا براه هدی راه نبردند، و بدبخت بماندند! و قیل: سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ، ای: عن فهم خطابی و معرفة کلامی. قال ذو النون: ابی اللَّه ان یکرم البطالین بمکنون حکمة القرآن، و قال سهل: هو أن یحرمهم فهم القرآن و الاهتداء بالرسول (ص). ,

وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ ای کل معجزة، لا یُؤْمِنُوا بِها. هذه کقوله: وَ إِنْ یَرَوْا آیَةً یُعْرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ، وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ ای: طریق الهدی و البیان لا یتخذوه طریقة و دینا. حمزه و کسایی سَبِیلَ الرُّشْدِ بفتح را و شین خوانند باقی بضم راء و سکون شین. سَبِیلَ الرُّشْدِ و رشد و رشد هر دو یکسان است همچون سقم و سقم و حزن و حزن و بخل و بخل. ابو عمر فرق کرد، گفت: الرّشد الصلاح فی الامر، دلیله: فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً، و الرشد الاستقامة فی الدین. حلال زاده را گویند: هذا عن رشدة، و حرام زاده را گویند: هذا عن غیر رشدة. وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الغَیِّ ای: طاعة الشیطان، یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا. غیّ از راه بیفتادن است، غیّ و غوایت یکی است. ذلِکَ بِأَنَّهُمْ ای بسبب أنهم، کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلِینَ غیر ناظرین فیها، و لا یتّعظون بها. ,

وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا جحدوا بالایمان وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ الثّواب و العقاب و البعث و الحساب، و قیل: «کذبوا بالآخرة» ای بلقاء اللَّه فی الآخرة، حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ ای بطلت. هَلْ یُجْزَوْنَ فی العقبی إِلَّا ما کانُوا یَعْمَلُونَ یعنی جزاء ما کانوا یعملون فی الدنیا. این و نظائر این در قرآن هر جایی که مقید است کافر راست، چنان که گفت: وَ هَلْ نُجازِی إِلَّا الْکَفُورَ، مگر جایی که مبهم است، چنان که وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعی‌ الی قوله: «ثُمَّ یُجْزاهُ». ,

وَ اتَّخَذَ ای صنع و صاغ قَوْمُ مُوسی‌ یرید السامری و من اعانه علی ذلک و من رضی به و من صدّقه، مِنْ بَعْدِهِ ای من بعد انطلاقه للمیقات و هو العشر الّذی تمّم اللَّه به المیقات، مِنْ حُلِیِّهِمْ بفتح حا و سکون لام و تخفیف یا قراءت یعقوب است بر لفظ واحد، و هو الواحد الحلیّ ککعب و کعوب و فلس و فلوس. حمزه و کسایی حلیهم بکسر حا و لام و تشدید یاء خوانند، باقی بضمّ حا و کسر لام و تشدید یا خوانند، و حلی و حلی بضمّ و کسر هر دو یکسانست بمعنی جمع، همچون صلّی و صلّی و بکیّ و بکیّ. عِجْلًا ای تمثال عجل مجوّف کأحسن ما یکون. ,

در قصه آورده‌اند که: بنی اسرائیل از قبطیان پیرایه‌های ایشان بعاریت خواستند روز عید را که در پیش بود، و این بنی اسرائیل در دست قبطیان همچون اهل جزیت بودند در میان اسلامیان، پس رب العالمین فرعون را و قبطیان را هلاک کرد، و آن پیرایه‌ها و زرّینه‌ها در دست بنی اسرائیل بماند، و بر ایشان حرام بود خرج کردن آن. هارون بفرمود تا ندا کردند، و هر کس که از آن پیرایه چیزی داشت بیرون داد، و همه بسامری سپردند، و سامری زرگر بود، از آن گوساله‌ای بساخت، جسد بیروح، تمثالی مجوّف، چون ساخته بود از وی یک بانگ بیامد، و نیز هیچ بانگ نکرد. ,

وهب گفت: کان یسمع منه الخوار الا انه لا یتحرک. سدی گفت: کان یخور و یمشی فکلّما خار سجدوا له، و اذا سکت رفعوا رؤسهم. و گفته‌اند: جسد از جساد است، و هو الزّعفران، یعنی عجلا اصفر له خوار. قومی گفتند: جسد لحم و دم است، و بانگ در وی ظاهر است، و بعید نیست. قومی گفتند: تمثالی بود از زر برنگ زر مجوف، و بانگ در وی از روی تلبیس بود و حیلت، و الاول اصح. ,

أَ لَمْ یَرَوْا نمی‌بینند این گوساله پرستان أَنَّهُ لا یُکَلِّمُهُمْ که این گوساله با ایشان سخن نمیگوید؟! این دلیل است که خدای ناگویا نبود. وَ لا یَهْدِیهِمْ سَبِیلًا یعنی لا یأمرهم و لا ینهاهم اتَّخَذُوهُ ای عبدوه و اتخذوه الها وَ کانُوا ظالِمِینَ واضعین العبادة غیر موضعها. ,

وَ لَمَّا سُقِطَ فِی أَیْدِیهِمْ جمهور مفسّران بر آنند که این کلمه عبارت است از پشیمانی، و هر چند پشیمانی در دل باشد، اما نسبت آن با دست از آن جهت است که نسبت ملک و محبوب و مکروه با دست کنند، یقال: فی یده ملک، و فی یده محبوب، و حصل فی یده مکروه، و گفته‌اند: هر کس که از کاری پشیمان شود دست بر سر می‌نهد و بر آن تحسر میخورد، از این جهت نسبت ندم باید کرد، و قیل: انّ الانسان اذا حزبه امر عظیم مسح کفّه بکفّه و حولق. وَ رَأَوْا این رؤیت بمعنی علم است، ای علموا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا بعبادة العجل. میگوید: چون موسی از میقات باز آمد، و ایشان را بر آن صفت دید، و خشم راند، و با ایشان سخن درشت گفت، ایشان از آن کرده پشیمان شدند، و بدانستند که از راه راستی بیفتادند، گفتند: لَئِنْ لَمْ یَرْحَمْنا رَبُّنا وَ یَغْفِرْ لَنا حمزه و کسایی ترحمنا و تغفر لنا بتا خوانند، و رَبُّنا بنصب بر معنی دعا، یعنی: یا ربّنا. لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ بالعقوبة و فوت الثواب. ,

وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسی‌ من الطور إِلی‌ قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً ای غضبان حزینا. ,

اسف غایت خشم است ایدر و آنجا که گفت: فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ، و غایت اندوه است آنجا که گفت: «یا أَسَفی‌ عَلی‌ یُوسُفَ». الآسف و الاسف و الاسیف یکی است. ,

قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُونِی مِنْ بَعْدِی ای بئس ما نبتم عنّی و قمتم مقامی بعد انطلاقی! أَ عَجِلْتُمْ ای ترکتم أَمْرَ رَبِّکُمْ؟ و قیل تجاوزتم امر ربّکم، و قیل: استبطأتم موعد ربّکم. موسی چون بمیقات می‌شد ایشان را وعده داد که تا چهل روز باز آیم. چون بیست روز برآمد سامری گفت: بیست روز و بیست شب گذشت، این چهل باشد تمام، و ظن بردند که موسی خود نمانده است. پس چون موسی و از آمد گفت: ا عجلتم وعد ربّکم الّذی وعدنیه من الاربعین لیلة؟ زجاج گفت: عجلته ای سبقته. وَ أَلْقَی الْأَلْواحَ الّتی فیها التوراة غضبا علی قومه حین عبدوا العجل. ,

عن سعید بن جبیر عن ابن عباس، قال: قال رسول اللَّه (ص): «لیس الخبر کالمعاینة، اخبر اللَّه موسی ان قومه قد ضلّوا بعده فلم یلق الالواح، فلمّا عاینهم القاها فکسر منها ما تکسر»، و روی انه قال: «یرحم اللَّه اخی موسی ما المخبر کالمعاین، لقد اخبر اللَّه بفتنة فعرف انّ ما اخبره ربه حق، و انّه علی ذلک لمتمسّک بما فی یده، فرجع الی قومه و رآهم فغضب و کان شدید الغضب فألقی الالواح». ,

مفسّران گفتند: تورات هفت سبع بود. چون موسی الواح بر زمین زد و بشکست، اثر مکتوب از آنکه بشکست ناپیدا شد. شش سبع از آن برداشتند، و بآسمان باز بردند، و یک سبع بماند، و کان فیما رفع تفصیل کلّ شی‌ء و فیما بقی الهدی و الرّحمة. و روی عن ابن عباس، قال: اوتی رسول اللَّه (ص) السبع و هی المثانی الطّول، و اوتی موسی ستا فلمّا القی الالواح رفعت اثنتان و بقیت اربع. ,

قتاده گفت: انّما القی الالواح لکثرة ما سمع من فضائل امّة محمّد (ص)، فألقی الالواح و قال: ربّ اجعلنی من امّة محمد (ص). از بس که فضائل امّت محمّد شنید از حق جلّ جلاله، الواح بیفکند و گفت: خداوندا مرا از امّت محمّد کن، «وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ» ای اخذ بشعر رأسه و لحیته، تقول العرب: فلان حسن الرّأس ای الشعر. جای دیگر گفت: تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لا بِرَأْسِی». هارون از موسی بسنّ مهتر بود بسه سال. بنی اسرائیل او را دوست‌تر داشتندی که لیّن الغضب بود. ,

خشم بسیار نراندی، و موسی گرم و تیز بود و بسیار خشم، چون باز آمد برادر را بخشم فرا خود کشید، موی گرفته، که چرا از پس من نیامدی و مرا از حال بنی اسرائیل و فعل ایشان خبر نکردی؟! همانست که جای دیگر گفت: ما مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصَیْتَ أَمْرِی؟! قالَ ابْنَ أُمَّ قراءت اهل کوفه ابن ام بکسر میم است و اصله ابن امّی، فحذف یاء الاضافة لأنّ مبنی النّداء علی الحذف، و بقیت الکسرة فی المیم لتدلّ علی الاضافة، کقوله تعالی: «یا عِبادِ». باقی بفتح میم خوانند، یعنی: یا ابن امّاه، فحذف الالف مقصورا علی نیة الترخیم. چون بکسر خوانی، میگوید: ای پسر مادر من! و چون نصب خوانی: ای پسر مادرا! و هارون و موسی از یک مادر و یک پدر بودند، اما ذکر مادر کرد تنها، لیرقّقه علیه. گفته‌اند که: موسی حق مادر عظیم گزاردی، و دل وی نیکو نگه داشتی تا آن حدّ که هر گه خشمگین بودی، کسی نام مادر وی بردی از آن خشم ساکن شدی، و خوش گشتی، گفتی: مادر بهشت است، و در بهشت رنج و خشم نبود. هارون ازین جهت نام مادر برد بنزدیک وی در حال خشم. ,

إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی ای: وجدونی ضعیفا لوحدتی، وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی ای هموا و قاربوا ان یقتلونی لانکاری علیهم، فَلا تُشْمِتْ بِیَ الْأَعْداءَ شماتت نامی است شادی کردن را ببد کسی، و در خبر است: «نعوذ بک من شماتة الاعداء». ,

میگوید: دشمنان را بمن شادی مکن بدانکه مرا خوار کنی یا بزنی. وَ لا تَجْعَلْنِی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ الّذین عبدوا العجل، و مرا با ایشان یکسان مکن که این جرم ایشان کرده‌اند نه من. ,

پس چون موسی عذر برادر دانست و بیگناهی وی، گفت: رَبِّ اغْفِرْ لِی ما صنعت بأخی، و قیل بالقاء الالواح، وَ لِأَخِی حین لم یمنعهم و لم یلحق بی وَ أَدْخِلْنا فِی رَحْمَتِکَ انعم علینا بفضلک وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ ارحم بنا منّا بأنفسنا و ارحم بنا من الأبوین. ,

إِنَّ الَّذِینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ الها یعنی فی ایّام موسی، سَیَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ فی الآخرة وَ ذِلَّةٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا و هی ما امروا به من قتل انفسهم، فکان الأب یقتل ابنه و الابن اباه. عطیّه گفت: سینالهم ای سینال اولادهم و هم الّذین کانوا فی عهد. ,

النّبی (ص)، غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ فی الآخرة و فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا و هی ما اصاب بنو قریظة و النضیر من القتل و الجلاء، و قیل الجزیة، وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُفْتَرِینَ ای الکاذبین. ,

قال ابو قلابه: هی و اللَّه جزاء کلّ مفتر الی یوم القیامة ان یذلّه اللَّه عزّ و جلّ. ,

فضیل عیاض گفت: وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُفْتَرِینَ ای المبتدعین. مالک بن انس گفت: ,

ما من مبتدع الا و تجد فوق رأسه ذلة، ثمّ قرأ: إِنَّ الَّذِینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنالُهُمْ الایة. وَ الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ و هی الشّرک ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها ای من بعد السّیّئات وَ آمَنُوا صدّقوا انّه لا اله غیره إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها ای من بعد التّوبة لَغَفُورٌ رَحِیمٌ. ,

وَ لَمَّا سَکَتَ یعنی سکن. زر و سیم را صامت خوانند از آنکه بی‌جانست، وَ لَمَّا سَکَتَ عَنْ مُوسَی الْغَضَبُ چون خاموش ایستاد از موسی خشم، یعنی بیارامید و خشم از وی باز شد، بسبب آنکه هارون عذر داد، و بنی اسرائیل از کفر توبه کردند آن تخته‌ها که بیفکنده بود برگرفت. شش سبع از وی برفته، وَ فِی نُسْخَتِها ای و فیما نسخ منها، و قیل فیما بقی منها و لم یذهب: هُدیً وَ رَحْمَةٌ. و قیل: اراد بها الالواح لانّها نسخت من اللوح المحفوظ، و قیل: انّ موسی لمّا القی الالواح تکسّرت فنسخ منها نسخة اخری فهی المراد. ابن عباس گفت: موسی چهل روز روزه داشت. چون الواح بیفکند و بشکست، چهل روز دیگر روزه داشت، تا آن با وی دادند در دو لوح بجای آن شکسته. هُدیً وَ رَحْمَةٌ ای هدی من الضلالة و رحمة من العذاب. لِلَّذِینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ یخشون فیعملون بها. ,

عکس نوشته
کامنت
comment