- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
قوله تعالی: قَدْ نَری تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّماءِ الآیة... ,
این آیت از روی معنی مقدم است بر سَیَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ که تا قبله با کعبه نگردانیدند ایشان نگفتند ما وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِی کانُوا عَلَیْها و سبب نزول این آیت آن بود که مصطفی آن گه که در مکه بود پیش از هجرت نماز به کعبه کردی، پس چون هجرت کرد به مدینه رب العزة وی را فرمود تا نماز بصخره بیت المقدس کند، و آن را قبله گیرد تا جهودان را باسلام و تصدیق وی رغبت بیشتر افتد. و گفتهاند که دو شب از ماه ربیع الاول شده بود که او را این نقل فرمودند، پس شانزده ماه بر آن بماند و مصطفی را صلی اللَّه علیه و آله و سلّم آرزو میبود و میخواست که قبله او با کعبه گردانند، دو معنی را: یک آنک کعبه قبله پدر وی ابراهیم بود، میخواست تا قبله وی همان باشد. دیگر آنک جهودان میگفتند محمد و یاران وی خود راه بقبله نمیبردند تا ما ایشان را بقبله خود راه ننمودیم ندانستند، پس چون جبرئیل ع حاضر شد مصطفی آن آرزو که در دل داشت با وی بگفت، جبرئیل گفت تو از من بر اللَّه گرامیتری و نواخت تو تمامتر است، از وی بخواه. مصطفی ع ادب کار فرمود بزبان نخواست، دانست که عالم الاسرار از مطلوب و مقصود وی آگاه است، و از خود گفته که «من شغله ذکری عن مسئلتی اعطیته افضل ما اعطی السائلین» ,
و راه خلیل رفت، آن گه که جبرئیل او را گفت أ لک حاجة؟ فقال امّا الیک فلا. فقال سل ربّک، قال حسبی من سؤالی علمه بحالی. ,
پس چون جبرئیل سوی آسمان شد مصطفی علیه السّلام از پی وی بر آسمان مینگرست، و منتظر میبود تا خود جبرئیل بچه باز گردد و چه فرمان آرد، نه بس دراز شد که جبرئیل فرو آمد و این آیت آورد قَدْ نَری تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّماءِ دیدم گشتن روی تو و پیچیدن دل تو و خواست و آرزوی تو بآسمان که قبله خویش کعبه میخواستی، فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضاها بآن سو میگردانیم ترا که میخواهی و میپسندی فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ روی گردان بسوی مسجد حرام آن مسجد با آزرم با شکوه بزرگ. وَ حَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ این ناسخ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ است. ,
مفسران گفتند آن نماز که تحویل قبله با کعبه در آن افتاد نماز پیشین بود روز دو شنبه پنجم ماه رجب هفتده ماه گذشته از مقدم رسول به مدینه، و پس از آن بدو ماه غزاء بدر بود و نصرت اهل اسلام بر کافران. و گفتهاند که آن موضع که کعبه ور آنست پیش از عهد آدم قبلة فرشتگان بود، و از عهد نوح تا عهد ابراهیم علیهما السلام قبله بود و بروی بنا نبود. و در خبرست که از آن موضع، از بالا تا عرش و از نشیب تا ثری قبله خلق عالم است. و نیز اجماع است که اگر آن سنگ که بناء کعبه است مثلا برگیرند، قبله باطل نشود و اگر از آن سنگ جایی دیگر خانه سازند کعبه نگردد. ,
فصل ,
بدان که روی بقبله آوردن شرط درستی نماز است، و بگذاشتن قبله اندر نماز روا نیست مگر در دو حالت یکی در نماز شدت خوف، بهر جهت که روی کند روا بود چون استقبال قبله متعذر و ناممکن بود. دیگر مسافر در نماز تطوع، بآن جهت که راه وی بود روی کند روا بود، و بیرون ازین دو حالت روا نیست اندر هیچ نماز قبله بگذاشت. و شافعی را دو قول است: یکی اصابت عین قبله فرض است، یا اصابت جهت و اصابت جهت ظاهرترست و درست تر، که در آن مشقت و حرج نیست. و بناء دین حنیفی جز بر آسانی و فراخی نیست، و هو المشار الیه بقوله تعالی وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ و یقول النبی «بعثت بالحنیفیة السهلة السمحة». ,
چون این قاعده متمهّد گشت ناچارست هر مسلمانی را که نماز کند شناختن دلائل قبله و راه بردن بآن، و دلائل آن یکی حدود مشارق و مغارب است، و چندانک لایق این موضع است بیان آن رفت. ,
دلیل دیگر معرفت قطب شمالی است در میان فرقدین وجدی، هر که خواهد تا قبله بداند این قطب پس گوش راست خود کند، و گفتهاند بر کران گوش کند، چنانک فرقدین و جدی گرد گوش وی همی گردد. و این خصوص اهل مشرق راست. عراقین و حلوان و همدان و دینور و ری و قزوین و دیلم و طبرستان و گرگان و بلاد خراسان تا بنهر شاش. و اهل شام این قطب پس گوش چپ گذارند تا رویشان بقبله باشد. ,
دلیل سیم نسرین است نسر طائر بسوی جنوب، و نسر واقع بسوی شمال، چون هر دو برابر یکدیگر رسند در میان آسمان، نسر واقع بر دست راست کنی و نسر طائر بر دست چپ، رویت بقبله باشد. سفیان ثوری گفت «اذا تحلّق النسران فبینهما قبلة» عبد اللَّه مبارک گفت قبله اهل خراسان میان دو نسر است یعنی بوقت تحلق، و تحلق آن وقت باشد که ستارگان عقرب نزدیک باشند که فرو شوند. ,
دلیل چهارم عیّوق است ستاره روشن، سوی راست مجره پیش از ثریا بر آید. از سوی شمال، چون آن را وقت بر آمدن پس قفاء خود کنی رویت بقبله باشد. ,
دلیل پنجم ستارگان عقرب اند چون فرو میشوند و زبانیان بر شمال قبله باشد و شوله بر جنوب و قلب برابر قبله فرو میشود. و همچنین بمجرّه دلیل توان گرفت هر گه که شرطین و بطین میبرآیند، در آن وقت مجره برابر قبله باشد. و بمنازل قمر هم توان گرفت هر گه که منزلی از منازل قمر بمغرب فرو میشود از آن منزل هفت منزل بر و لا برشمری هفتم آن منزل که فرو میشود برابر قبله بود. چنانک اگر شرطین بمغرب فرو شود ذراع بقبله بود، و این قاعده بر همه منازل راست میرود مگر در قلب عقرب که فرو شدن منازل عقرب بهم نزدیک بود، حساب آن بر هفت راست نیاید، لکن چون منازل عقرب فرو شود نعائم بقبله آید، چون نعائم فرو شود بعد از یک ساعت بلده بقبله آید، پس حساب بهفت باز آید چنانک گفتیم. ,
و این یک قسم است از اقسام علم نجوم که شناختن آن واجب است. و بر جمله بدانک علم نجوم بر چهار قسم است: یک قسم از آن واجب، و آن علم شناخت اوقات نماز است، و شناخت قبله بدلایل چنانک بیان کردیم. قسم دویم مستحبّ است، و آن شناخت جهات و طرق است رونده را در برو بحر و ذلک فی قوله تعالی وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ. قسم سیم مکروه است، و آن علم طبایع است بکواکب و بروج. قسم چهارم حرام است، و آن علم احکام است بسیر کواکب. ,
و آنچه از آن بابست که آن را قیاس نیست، و آن علم زنادقه است، و الیه ,
اشار النبی «من اقتبس علما من النجوم اقتبس شعبة من السحر» ,
و قال ع: «ما انزل اللَّه من السماء من برکة الّا اصبح فریق من الناس بها کافرین ینزل اللَّه الغیث فیقولون بکوکب کذا و کذا» ,
و قال صلی اللَّه علیه و آله و سلّم «هل تدرون ما ذا قال ربکم؟ قالوا اللَّه و رسوله اعلم، قال اصبح من عبادی کافرا بی و مؤمن بالکواکب اصبح من عبادی مؤمن بی و کافر بالکواکب فامّا من قال مطرنا بفضل اللَّه و برحمته فذلک مؤمن بی و کافر بالکواکب، و امّا من قال بنوء کذا و کذا، فذلک کافر بی و مؤمن بالکواکب». ,
قوله تعالی: وَ إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ... الآیة... چون قبله با کعبه گردانیدند بر جهودان صعب آمد و طعنها کردند و گفتند محمد این از بر خویش مینهد و خود میسازد، یک بار به بیت المقدس نماز کند، و یک بار به کعبه. رب العالمین گفت وَ إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ لَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ نیک میدانند اینان که توریة دادند ایشان را، که این قبله گردانیدن حق است و راست، که در توریة خواندهاند و دانسته، آن گه ایشان را تهدید کرد گفت: وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ اللَّه غافل نیست از آنچه ایشان میکنند، همه میداند، و فردا بقیامت جزاء آن بتمامی بایشان رساند، جای دیگر گفت: وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ ,
قال النّبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم «عجبت من غافل و لیس بمغفول عنه» ,
20 و فی معناه انشد: و لا تحسبنّ اللَّه یغفل ساعة
و لا انّما یخفی علیه یغیب ,
قوله تعالی وَ لَئِنْ أَتَیْتَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ الآیة... فیه معنی الیمین، کانه قال و اللَّه لئن اتیت. میگوید و اللَّه که اگر باهل توریة و انجیل آری هر معجزه و هر نشانی که خواهند جماعت ایشان بر قبله تو گرد نیایند و قبله خود فرو نگذارند، و نه نیز تو بقبله ایشان پی خواهی برد. پس از آن که این آیت آمد ایشان طمع ببریدند و نومید شند از بازگشت مصطفی بدین و قبله ایشان. ,
وَ ما بَعْضُهُمْ بِتابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ این جهودان و این ترسایان هر چند که در مخالفت تو یکی شدند اما در دین و در قبله خود مختلفاند: قبله جهودان بیت المقدس است جانب مغرب، و قبله ترسایان جانب مشرق، و نه جهود پی برد بقبله ترسا و نه ترسا بقبله جهود. ,
قوله تعالی وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ الاهواء جمع هوی، و هو ما مالت الیه النفس، فهوت نحوه، هر چند که این خطاب با پیغمبرست اما جمله امت را میخواند. چنانک جای دیگر گفت یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ. ,
میگوید و اگر تو پی بری ببایست و پسند ایشان مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ از پس آنچه بتو آمد از دانش و نامه و پیغام إِنَّکَ إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِینَ تو آن گه از ستمکاران باشی بر خویشتن. آن گه خبر داد از مؤمنان اهل کتاب چون عبد اللَّه سلام و اصحاب او و گفت: الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ الآیة... اینان که توریة دادیم بایشان یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ محمد را بپیغامبری، و گردانیدن قبله براستی و کتاب که آورد از خداوند، بدرستی چنان میشناسند که پسران خود را که زادند میشناسند. و هیچ معرفت بالای معرفت مادر و پدر بفرزندان نیست، خاصه معرفت مادر که تمامترست و بی گمانتر. و این معرفت افزونی دارد بر معرفت نفس خود، از بهر آنک مرد از ابتداء وجود فرزند خبر دارد و با معرفت بود، و از ابتداء وجود خود تا روزگاری که بر آید فرا دانش آید بی خبر بود، قال ابن عباس لما قدم النبی صلی اللَّه علیه و آله و سلّم المدینه، قال عمر لعبد اللَّه بن سلام لقد انزل اللَّه علی نبی الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ فکیف یا عبد اللَّه هذا المعرفة؟ فقال عبد اللَّه یا عمر، لقد عرفته فیکم حین رأیته کما اعرف ابنی اذا رأیته مع الصبیان یلعب و أنا اشدّ معرفة بمحمد منّی بابنی. فقال عمر و کیف ذلک؟ فقال اشهد انه رسول حق من اللَّه و قد نعته اللَّه فی کتابنا، و لا ادری ما تصنع النساء، فقال له عمر وفقک اللَّه یا ابن سلام فقد اصبت و صدقت. ,
وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنْهُمْ و گروهی ازیشان یعنی دانشمندان و خوانندگان ایشان که بر جهودی ستیهندگاناند، و حق را مکابران و معانداناند، لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ آنچه راست و درست از نعت و نبوت مصطفی علیه السّلام پنهان میدارند. و از عامه ایشان میپوشند، وَ هُمْ یَعْلَمُونَ و خود میدانند، و در توریة میخوانند که اتباع دین محمد حق است، و اظهار نعت وی واجب. ,
قوله تعالی: الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ الآیة.... ای ما اخبرتک من امر الدین و القبلة و عناد الیهود و امتناعهم عن الایمان بذلک هو الحق و الصدق. میگوید آنچه با تو گفتیم از کار دین و بیان قبله راست است و درست، حق اینجا بمعنی صدق است هذا قول حق ای صدق، و فعل حق ای صواب. و آنچه در خبر است که «العین حق و السحر حق ای کائن موجود و کذلک قوله ص «الجنة حق و النار حق و النبیون حق و الساعة حق» این همه بمعنی موجود است و «حق» نامی است از نامهای خداوند عز و جل و ذلک فی قوله وَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ معنی حق در نام اللَّه آنست که براستی خداست و بخدایی سزاست و بقدر خود بجاست. ,
ثم قال تعالی: فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ ای من الشاکّین الذین کذبوا بذلک و دانوا بخلافه، و هذا لیس بنهی عن الشک، اذ الشک لیس یحصل بقصد من الشاک لکنّه حث علی اکتساب المعارف المزیلة للشک کقوله تعالی إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ. ,