قوله از رشیدالدین میبدی کشف الاسرار و عدة الابرار 5

رشیدالدین میبدی

آثار رشیدالدین میبدی

رشیدالدین میبدی

قوله تعالی هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ یعنی: القرآن مِنْهُ ای من القرآن آیاتٌ مُحْکَماتٌ...

قوله تعالی هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ یعنی: القرآن مِنْهُ ای من القرآن آیاتٌ مُحْکَماتٌ ای متقنات مبینات مفصّلات لا اشکال فی لفظهن و ظاهرهن، یعمل بهنّ میگوید: این قرآن بعضی محکمات است و بعضی متشابهات. ,

محکمات آنست که در لفظ و معنی آن هیچ اشکال نبود، نسخ از آن باز گرفته‌اند و معارضه از آن باز گردانیده، و اختلاف را در آن حاجت بتکلف نظر نباشد، از آنک روشن و پیدا و ظاهر بود و آن فرائض و حدود است، امر و نهی، و حلال و حرام. و معظم قرآن و اصل قرآن آنست، چنان که گفت هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ أمّ هر چیز معظم آنست که قوام آن چیز بدانست و از سر جانور أمّ آنست که زندگانی آدمی در بقاء آنست و گفته‌اند: هنّ أمّ الکتاب ای: أم کل کتاب أنزله اللَّه علی کل نبی فیهن کل ما احل و کل ما حرم میگوید این آیات محکمات که درین قرآن بتو فرو فرستادیم اصل همه کتاب خدای‌اند که پیغامبران را داد، یعنی که همه را بیان حلال و حرام و فروض و حدود کردیم و روشن گفتیم. ابن عباس گفت: آنست که در سورة الانعام بسه آیت بیان کرد: قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ الی آخر الآیات الثلاث و نظیر آن در سوره بنی اسرائیل است وَ قَضی‌ رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ الآیات وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ أخر جمع أخری است میگوید: متشابهات است درین قرآن. و متشابهات آنست که بچیزی ماند در ظاهر و که جز از آن باشد در حقیقت، چنان که میگوید وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنا مُتْرَفِیها فَفَسَقُوا فِیها (فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ) فَدَمَّرْناها تَدْمِیراً. ,

و در آیتی دیگر گفت: إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبی‌ وَ یَنْهی‌ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ ظاهر این هر دو بدان ماند که آن جا بفسق می‌فرماید و این جا نهی از آن می‌کند، تا آن گه که عالم بیان کند و گوید معنی آیت آنست که: امرناهم بالطاعة فخالفوا و فسقوا. ,

قتاده و ربیع و ضحاک و سدی گفتند: محکمات ناسخات است که موجب عمل است، و متشابهات منسوخات است که ایمان آوردن بدان واجب است، اما عمل بدان نیست. ابن زید گفت: محکمات قصص انبیاء است، که رب العالمین آن را مفصل و مبین کرده در قرآن، قصه نوح در بیست و چهار آیت، قصه هود در ده آیت، قصه صالح در هشت آیت، قصه لوط در هشت آیت، قصه شعیب در سیزده آیت، قصه موسی در آیات فراوان، و ذکر پیغامبر ما (ص) در بیست و چهار آیت باز گفته، و فضل و شرف وی در آن مبین کرده. و متشابهات آنست که درین قصه‌ها مکرر می‌شود. ,

چنان که در قصه نوح گفت قُلْنَا احْمِلْ جای دیگر گفت فَاسْلُکْ فِیها و عصاء موسی را گفت فَإِذا هِیَ حَیَّةٌ تَسْعی‌ جای دیگر گفت فَإِذا هِیَ ثُعْبانٌ مُبِینٌ. ,

و گفته‌اند که محکمات آنست که علما را دریافت معنی آن هست و بر تأویل آن رسند، و متشابهات آنست که علم آن جز اللَّه نداند، چنان که وقت خروج دجال و نزول عیسی، و آفتاب از مغرب برآمدن، و قیامت برخواستن، و مانند این که اللَّه بدانستن آن متأثر است، و خلق را بران اطلاع نه، و جز ایمان آوردن بدان کس را در آن نصیب نه. ,

و بروایتی دیگر از ابن عباس متشابهات آنست که تشابهت علی الیهود، و هی حروف التهجی فی اوائل السّور. و اصل این قصه آنست که قومی جهودان چون کعب اشرف و حیی اخطب و همسران ایشان آمدند بنزدیک رسول ص و گفتند «بما رسید که در جمله آن چه بر تو فرو فرستادند الم است، و اگر این حق است پس ما مدت ملک امت تو می‌دانیم که چند خواهد بود و تا کی خواهد بود، بیش از هفتاد و یک سال نخواهد بود» و این تأویل که نهادند از شمار جمل بر گرفتند، یعنی که الف یکی، لام سی، و میم چهل. مصطفی ص گفت پس ازین بیشتر هست المص. ایشان گفتند «ص» نود باشد پس صد و شصت و یک سال خواهد بود. ایشان گفتند: مانند این دیگر هست؟ مصطفی ص گفت: الر. ایشان گفتند: اکنون دویست و سی و یکسان خواهد بود مصطفی گفت ازین بیشتر هست المر. ایشان گفتند: این بسیار بیفزود دویست و هفتاد و یکی باشد و این بر ما مشتبه شد ندانیم آن بیشتر گیریم یا کمتر؟ ما خود بتو ایمان نخواهیم آوردن. پس رب العالمین در شأن ایشان این آیت فرستاد: هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ یعنی اشتبه علی الیهود بما أولو الحروف علی حساب الجمل. ,

اگر کسی گوید چه فایدت راست متشابه در قرآن آوردن و چه حکمت است در آن که همه محکمات نبود؟ جواب آنست که تشریف و تخصیص علما را، تا بمنقاش فهم معانی دقیق از آیات استخراج میکنند، و بدان معنی از عامه خلق متمیز میشوند، و نیز مستحق ثواب اخروی میگردند، بآن که در آن استنباط خاطر و فکرت خویش را می‌رنجانند، و اگر همه محکمات بودی حاجت بتکلف نظر و اتعاب فکرت نبودی، و آن ثواب حاصل نیامدی. معنی دیگر آنست که دانایان چون در متشابهات تأمل کنند و از دریافت معانی آن عاجز شوند نقص خویش ببینند و عجز خویش بشناسند و آن گه در راه بندگی راست‌تر روند، که بندگی عجز خود شناختن است و بدرماندگی خود اقرار کردن. ,

فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ معنی زیغ آنست که از راه استقامت با یک سویی چسبد. یقال «زاغ القلب، و زاغت الشمس من کبد السّماء» و منه قوله: «فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ». میگوید ایشان که در دل زیغ دارند همواره بر پی متشابهات باشند، یعنی کافران و منافقان و جهودان که طلب مدت ملک این امت از حساب جمل استخراج میکنند. ,

و جماعتی از مفسران گفتند مراد باین همه مبتدعان‌اند که عائشه گفت: رسول خدا هر گه که این آیت برخواندی گفتی: «اذا رأیتم الذین یجادلون فیه فهم الذین عنی اللَّه عز و جل فاحذروهم و لا تجالسوهم.» ,

فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ای تشابه لفظه، و اشکل معناه و هو صحیح فی نظمه و تألیفه. پس خبر داد که چه معنی را بر پی متشابه باشند و گفت: ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ ای ابتغاء التکذیب و قیل ابتغاء ابتغاء الشّبهات و اللبس لیضلّوا بها جهالهم. میگوید آن را متشابه جویند تا بدروغ دارند، یا جهال را اندران در شبهت افکنند، و دین بر ضعیفان بشورانند. وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ و تأویلی بر آن متشابه نهند تا حقیقت و مراد اللَّه از ان بدانند، و هرگز ندانند که اللَّه گفت: وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ. تأویل بر لفظ تفعیل است، و مراد بآن متأوّل است، هم چنان که تنزیل در صدر سورة الزمر مراد بآن منزّل است نه بینی که جای دیگر گفت یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ ای یأتی متأوّله و مآله یعنی آنچ عاقبت معنی در آخر با آن آید. ,

و فرق میان تفسیر و تأویل آنست که تفسیر علم نزول و شأن و قصه آیت است و این جز بتوقیف و سماع درست نیاید، و نتوان گفت الّا بنقل و اثر و تأویل حمل آیت است بر معنی که احتمال کند، و استنباط این معنی بر علما محظور نیست بعد از آن که موافق کتاب و سنت باشد. ,

استعمال تفسیر یا در الفاظ غریب باشد چنان که بحیره و سائبه و وصیله، یا در سخن موجز باشد که حاجت بشرح دارد چون أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ یا سخنی که قصه در آن تعبیه باشد و تا آن قصه بندانند آن سخن متصور نشوند چنان که گفت: إِنَّمَا النَّسِی‌ءُ زِیادَةٌ فِی الْکُفْرِ. ,

اما استعمال «تأویل» گاه بر سبیل عموم بود، گاه بر سبیل خصوص. چنان که «کفر» گاه در جحود مطلق کار فرمایند و گاه در جحود باری جل ثنائه علی الخصوص، و چون «ایمان» که گاه در تصدیق مطلق کار فرمایند و گاه در تصدیق دین حق علی الخصوص. ,

و هم از تأویل است لفظی مشترک میان معنیهای مختلف، چنان که لفظ «وجد» کار فرمایند هم در «جدة» و هم در «وجد» و هم در «وجود». هم از تأویل است آنچه رب العالمین گفت: لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ میان علما اختلاف است که این بصر عین است یا بصر قلب. ,

وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ. این ابتداء سخن است، که بر إِلَّا اللَّهُ وقفی تمام است. میگوید که راسخان در علم از دانش تأویل نومیدند. و دلیل بر آن قرائت ابی کعب است و در مصحف انس و بو صالح. و ابتغاء تأویله و ما لهم بتأویله من علم إن تاویله إلا عند اللَّه. عمر عبد العزیز هر گاه که این آیت بر خواندی گفتی: انتهی علم الراسخین فی الغلم بتأویل القرآن الی ان قالوا «آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا». ,

ابن عباس گفت رسوخ ایشان و ثبوت ایشان در علم آنست که گفتند آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا همانست که عائشه گفت «من رسوخ علمهم الایمان بمحکمه و متشابهه و ان لم یعلموا تأویله» از مصطفی (ص) پرسیدند که راسخان در علم کدام‌اند؟ گفت «من برّت یمینه و صدق لسانه، و استقام قلبه و عفّ بطنه و فرجه، فذلک الراسخ فی العلم». ,

و گفته‌اند تقوی باید با حق و تواضع با خلق، و زهد با دنیا، و مجاهدت با نفس تا از راسخان در علم باشی. این راسخان درین آیت هم ایشان‌اند که در آن آیت گفت: لکِنِ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ. پس معنی هر دو آیت آنست که راسخان در علم میگویند: ما بگرویدیم بآنچه اللَّه فرو فرستاد، کلّ من عند ربنا دریافته و نادریافته ما، همه پاکست و راست، و از نزدیک خداوند ما جلّ جلاله. ,

مذهب اهل سنت و تسلیم، و راسخان در علم، و ثابتان در ایمان، و جمهور اهل اثبات و جماعت آنست که نامعقول قبول کردن بتسلیم درست آید و اهل تکلف و کلام میگویند که معقول بقبول درست آید. ,

وَ ما یَذَّکَّرُ ای و ما یتذکر و ما یتعظ بالقرآن الّا اولو اللّبّ و الحجی. ,

میگوید جز خردمندان پند نپذیرند باین قرآن. ,

آن گه درآموخت رهیگان خود را تا گویند رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا این آیت رد قدریانست. و وجه دلیل اهل سنت و ردّ ایشان در آن روشنست و ظاهر، که اضافت ازاغت و هدایت بکلیت با خداست، و خلق در آن مجبورند و مقهور. میگوید خداوند ما! دلهای ما از دین حق، و راه استقامت، و سنن صواب بمگردان، چنان که دل جهودان، و ترسایان، و مبتدعان که در دل زیغ دارند بگردانیدی. مصطفی (ص) این دعا بسیار کردی که: «یا مقلّب القلوب! ثبت قلبی علی دینک» ,

یاران گفتند یا رسول اللَّه می‌بترسی بر ما و بر دین ما؟ پس از آنکه ایمان آوردیم بتو، و ترا استوار گرفتیم بدانچه گفتی و رسانیدی از کتاب و دین و شریعت؟ مصطفی ایشان را جواب داد که «إنّ قلوب بنی آدم کلها بین اصبعین من اصابع الرحمن، یقیمه إن شاء و یزیغه إن شاء، و المیزان بید الرحمن یرفع أقواما و یضع آخرین الی یوم القیامة». ,

و روی انه قال (ص): انّ قلب ابن آدم مثل العصفور یتقلب فی الیوم سبع مرات ,

و عن ابی موسی قال: إنّما سمّی القلب لتقلبه، و انما مثل القلب مثل ریشة بفلاة من الارض. ,

و گفته‌اند در معنی رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا ای لا تفعل بنا من الاکرام ما یودی إلی الزیغ فکان الازاغة اعطاء الخیرات الدنیویّة المثبطة عن الخیرات الأخرویة المشار الیه بقوله: وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ. و لهذا ,

قال علی علیه السلام: من وسّع علیه دنیاه و لم یعلم انّه مکر به فهو مخدوع عن عقله. ,

وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً: رحمت ایدر ثباتست بر صواب، و عصمت از ریبت. و فائده مِنْ لَدُنْکَ آنست که عطاء بر دو قسم است یکی عوض طاعات و اعمال، و یکی بی عوض بتبرع و تفضّل. این کلمه تنبیه است مر بنده را تا بداند که عطاء إلهی نه بر سبیل جزا و عوض اعمال است، بلکه همه فضل و رحمت اوست مصطفی (ص) گفت: «سدّدوا و قاربوا و ابشروا فإنّه لن یدخل الجنّة احدا عمله» قالوا و لا انت؟ یا رسول اللَّه؟ قال «و لا أنا إلّا أن یتغمّدنی اللَّه منه برحمته» ,

روایت است از عائشه که گفت مصطفی (ص) هر گه که از خواب بیدار شدی در شب این چند کلمه بگفتی: «لا إله إلا أنت إنّی استغفرک لذنبی، و اسألک رحمتک، اللّهمّ فزدنی علما، و لا تزغ قلبی بعد إذ هدیتنی، و هب لی من لدنک رحمة، انّک انت الوهاب». ,

رَبَّنا إِنَّکَ جامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ یعنی یوم القیامة بحشرهم و نشرهم و حسابهم و جزائهم جامع نامیست از نامهای خداوند عز و جل، این جا بمعنی حشر و تشر و قیامت است یعنی که آن روز خلق را با هم آرد، و حساب کند، و جزاء کردار دهد این معنی را فریشته گفت ببعضی آدمیان: «خلقتم لأمر عظیم» این آفرینش شما مردمان نه از گزاف و بازی است أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً؟ بلکه کاری عظیم راست، و آن حشر و نشر و ثواب و عقاب است و این وعده حق راست است و بودنی چنان که گفت عز و جل: إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً، وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا و ازان گفته و وعده که داده باز پس نیاید و خلاف نکند که گفت إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ. ,

عکس نوشته
کامنت
comment