- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان. عَبَسَ وَ تَوَلَّی (۱) روی ترش کرد و روی برگردانید.
أَنْ جاءَهُ الْأَعْمی (۲) که آن نابینا بوی آمد. ,
وَ ما یُدْرِیکَ و چه دانی تو و چه چیز ترا دانا کرد؟ لَعَلَّهُ یَزَّکَّی (۳) مگر که این نابینا هنری آید و پاک و حقّ پذیر. ,
أَوْ یَذَّکَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّکْری (۴) و بپذیرد تا پند او را سود دارد. ,
أَمَّا مَنِ اسْتَغْنی (۵) امّا آن کس که خود را از اللَّه بی نیاز دید و فرود از او معبود پرستید. ,
فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّی (۶) تو خویشتن فرا می او دهی و همه می او گردی و روی سوی او کنی. ,
وَ ما عَلَیْکَ أَلَّا یَزَّکَّی (۷) و چه آید بر تو، نیست باکی بر تو که پاک نگردد از شرک و هنری نگردد باسلام. ,
وَ أَمَّا مَنْ جاءَکَ یَسْعی (۸) و امّا آن کس که آمد بتو به نهیب و شتاب. ,
وَ هُوَ یَخْشی (۹) و او میترسد ,
فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّی (۱۰) تو خویشتن را از وی مشغول سازی و ناپرداخته باو «کَلَّا» نشاید و نپسندم إِنَّها تَذْکِرَةٌ (۱۱) این سخن پندی است. ,
فَمَنْ شاءَ ذَکَرَهُ (۱۲) هر که خواهد آن را یاد کند و یاد دارد. ,
12 فِی صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ (۱۳) در کراسههای گرامی کرده و نیکو داشته. بِأَیْدِی سَفَرَةٍ بدستهای نویسندگان و خوانندگان.
13 مَرْفُوعَةٍ قدر آن برداشته مُطَهَّرَةٍ (۱۴) از دروغ و باطل پاک داشته. کِرامٍ بَرَرَةٍ (۱۵) گرامیان نیکان و پاکان.
قُتِلَ الْإِنْسانُ کشته باد این آدمی و نفریده ما أَکْفَرَهُ (۱۶) چون ناسپاس است او و ناگرویده. ,
مِنْ أَیِّ شَیْءٍ خَلَقَهُ (۱۷) از چه چیز آفریده آفریدگار او را؟ ,
مِنْ نُطْفَةٍ (۱۸) از یک آب پشت آفرید او را. خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ (۱۹) اندازه نهاد او را که آب چند روز بود و خون چند روز بود و گوشت چند روز بود و کی بزاید! ,
ثُمَّ السَّبِیلَ یَسَّرَهُ (۲۰) آن گه زادن او آسان کرد و کردار او درین جهان در دست او داد و آن کردار را آسان کرد و ساخته و بسر برنده. ,
ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ (۲۱) آن گه بمیرانید او را و در گور کرد او را. ,
ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ (۲۲) پس آن گه که خواهد برانگیزاند او را و زنده بپای کند. ,
«کَلَّا» آگاه باشید لَمَّا یَقْضِ ما أَمَرَهُ (۲۳) براستی که مردم هرگز بنگزارد آنچه او را فرمودند چنانک سزد و شاید. ,
فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلی طَعامِهِ (۲۴) گوی آدمی را تا در نگرد در خورش خویش. ,
22 أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا (۲۵) ما فرو ریختیم آب باران فرو ریختنی. وَ زَیْتُوناً وَ نَخْلًا (۲۹) و درختهای زیتون و خرما.
23 ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا (۲۶) آن گه پس زمین شکافتیم شکافتنی. وَ حَدائِقَ غُلْباً (۳۰) و بوستانهای بزرگ و درختهای ستبر.
24 فَأَنْبَتْنا فِیها حَبًّا (۲۷) رویانیدیم در آن بآن آبدانهای آرد. وَ فاکِهَةً وَ أَبًّا (۳۱) و میوهها و گیازار.
25 وَ عِنَباً وَ قَضْباً (۲۸) و انگور و سبزیها. مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ (۳۲) داشت شما و داشت ستوران شما.
فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ (۳۳) آن گه که آن بانگ آید که همه گوشها آن بانگ را از همه آوازها کر گردد. ,
یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ آن روز که گریزد مرد مِنْ أَخِیهِ (۳۴) از برادر خویش. ,
28 وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ (۳۵) و از مادر و پدر خویش. وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ (۳۶) و از جفت خویش و پسران خویش.
لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ (۳۷) هر مردی را ازیشان آن روزگاریست بسنده. ,
وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ (۳۸) ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ (۳۹) رویها است آن روز نازان و روشن ,
و خندان و شادان. ,
وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْها غَبَرَةٌ (۴۰) و رویهای است آن روز گرد آلود. ,
33 تَرْهَقُها قَتَرَةٌ (۴۱) تاریکی خاک و سیاهی بر آن نشسته. أُولئِکَ هُمُ الْکَفَرَةُ الْفَجَرَةُ (۴۲) ایشانند آن ناگرویدگان بد کردان.