قوله از رشیدالدین میبدی کشف الاسرار و عدة الابرار 1

رشیدالدین میبدی

آثار رشیدالدین میبدی

رشیدالدین میبدی

قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند جهاندار دشمن پرور ببخشایندگی، دوست بخشای...

قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند جهاندار دشمن پرور ببخشایندگی، دوست بخشای بمهربانی. ,

سَأَلَ سائِلٌ پرسید پرسنده‌ای بِعَذابٍ واقِعٍ (۱) از عذابی که بودنی است و افتادنی. ,

لِلْکافِرینَ ناگرویدگان را لَیْسَ لَهُ دافِعٌ (۲). ,

مِنَ اللَّهِ آن را باز دارنده‌ای و باز پس برنده‌ای نیست از خدای عزّ و جلّ ذِی الْمَعارِجِ (۳) آن خداوند صفتهای بلند و عطاهای بشکوه. ,

تَعْرُجُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ إِلَیْهِ بسوی او بر می‌شود فریشتگان و جبرئیل فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ (۴) در روزی که اندازه آن پنجاه هزار سال بود. ,

6 فَاصْبِرْ صَبْراً جَمِیلًا (۵) تو شکیبایی کن شکیبایی کردن نیکو. إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً (۶) ایشان آن روز را نابودنی می‌بینند.

وَ نَراهُ قَرِیباً (۷) و ما آن را بودنی می‌بینیم، ایشان آن روز را دور می‌بینند و دیر و ما آن را نزدیک می‌بینیم و زود. ,

یَوْمَ تَکُونُ السَّماءُ کَالْمُهْلِ (۸) آن روز که آسمان از بیم چون دردی زیت گردد، یا چون مس گداخته. ,

وَ تَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ (۹) و کوه‌ها چون پشم رنگ کرده بود از رنگ رنگ. ,

وَ لا یَسْئَلُ حَمِیمٌ حَمِیماً (۱۰) و آن روز هیچکس خویش را و دوست را نپرسد. ,

یُبَصَّرُونَهُمْ بر دیدار چشم او میدارند می‌بیند و نپرسد از بیم. یَوَدُّ الْمُجْرِمُ دوست دارد و خواهد کافر، لَوْ یَفْتَدِی مِنْ عَذابِ یَوْمِئِذٍ که خویشتن را باز خرد از عذاب آن روز بِبَنِیهِ (۱۱). ,

12 وَ صاحِبَتِهِ وَ أَخِیهِ (۱۲) بپسران خویش و برادر خویش. وَ فَصِیلَتِهِ الَّتِی تُؤْوِیهِ (۱۳) و خاندان او که او را می‌داشتند.

وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً و هر که در زمین کس است همه ثُمَّ یُنْجِیهِ (۱۴) تا آن وقت که آن را خرید او را برهانید. ,

کَلَّا نیست آن او را و نبود نه إِنَّها لَظی‌ (۱۵) آن آتشی است زبانه زن. ,

نَزَّاعَةً لِلشَّوی‌ (۱۶) که پوست از سر درکشد. ,

تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلَّی (۱۷) میخواهد هر کس را که پشت بر حق گردانید درین جهان و از فرمانبرداری برگشت. ,

وَ جَمَعَ فَأَوْعی‌ (۱۸) و مال گرد کرد و ببست و بنهاد. ,

إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً (۱۹) مردم را ناشکیبا و تنگ دل آفریدند و حریص. ,

إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً (۲۰) چون بدو درویشی رسد، بدو زارنده بود ناشکیبا. ,

وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً (۲۱) و چون نیکی مال بدو رسد. باز دارنده و دریغ دارنده بود. ,

21 إِلَّا الْمُصَلِّینَ (۲۲) الَّذِینَ هُمْ عَلی‌ صَلاتِهِمْ دائِمُونَ (۲۳) مگر ایشان‌ که بر نماز خود پایندگان‌اند همیشه.

وَ الَّذِینَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ (۲۴) و ایشان که در مالهای خویش حقّی می‌بینند. ,

لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ (۲۵) خواهنده را و درمانده را. ,

وَ الَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ (۲۶) و ایشان که بروز رستاخیز میگروند و استوار میدارند. ,

وَ الَّذِینَ هُمْ مِنْ عَذابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ (۲۷) و ایشان که از عذاب خداوند خویش می‌ترسند. ,

إِنَّ عَذابَ رَبِّهِمْ غَیْرُ مَأْمُونٍ (۲۸) که عذاب خداوند ایشان نه آنست که از آن ایمن باشند. ,

وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ (۲۹) و ایشان که فرجهای خویش را گوشوانان‌اند. ,

إِلَّا عَلی‌ أَزْواجِهِمْ مگر از زنان خویش. أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ یا از کنیزکان خویش فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ (۳۰) که ایشان بر زنان و کنیزکان خویش بجای سرزنش نیستند. ,

فَمَنِ ابْتَغی‌ وَراءَ ذلِکَ هر که افزون از آن جوید فَأُولئِکَ هُمُ العادُونَ (۳۱) ایشان آنند که اندازه درگذارندگانند. ,

وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ (۳۲) و ایشان که امانت خویش را و پیمان خویش را کوشندگانند. ,

وَ الَّذِینَ هُمْ بِشَهاداتِهِمْ قائِمُونَ (۳۳) و ایشان که گواهی خویش را بپای دارندگان‌اند. ,

وَ الَّذِینَ هُمْ عَلی‌ صَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ (۳۴) و ایشان که بر نمازهای خویش هنگام کوشندگانند. ,

أُولئِکَ فِی جَنَّاتٍ مُکْرَمُونَ (۳۵) ایشان فردا در بهشتهای‌اند نواختگان. ,

فَما لِ الَّذِینَ کَفَرُوا قِبَلَکَ چه رسیدست این ناگرویدگان را گرد بر گرد تو؟ ,

مُهْطِعِینَ (۳۶) چشمها نهاده در تو. ,

عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ عِزِینَ (۳۷) از راست و از چپ تو جوق جوق. ,

أَ یَطْمَعُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ می‌بیوسد هر یکی از ایشان أَنْ یُدْخَلَ جَنَّةَ نَعِیمٍ (۳۸) که دارند او را در بهشت پر ناز. ,

کَلَّا نیست ایشان را آن نیاوند إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِمَّا یَعْلَمُونَ ما بیافریدیم ایشان را از آنچه میدانند. ,

فَلا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ سوگند میخورم بخداوند دو سوی‌ ,

جهان آن سوی که روز برآید و شب و آن سوی که روز فرو شود و شب. إِنَّا لَقادِرُونَ (۴۰) که ما تواناییم. ,

عَلی‌ أَنْ نُبَدِّلَ خَیْراً مِنْهُمْ که ازیشان بهتری آریم، یا ایشان را به از آن از سر فا بیافرینیم. وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ (۴۱) و ما در هیچ کار درنمانیم و از هیچکس باز پس نمانیم. ,

فَذَرْهُمْ گذار ایشان را یَخُوضُوا که هم در آن نابکار گفتن می‌باشند وَ یَلْعَبُوا و هم آن بازی میکنند حَتَّی یُلاقُوا یَوْمَهُمُ تا آن روز که روز خویش بینند الَّذِی یُوعَدُونَ (۴۲) آن روز که ایشان را وعده میدهند. ,

یَوْمَ یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ آن روز که بیرون می‌آیند از گورها سِراعاً زودازود کَأَنَّهُمْ إِلی‌ نُصُبٍ یُوفِضُونَ (۴۳) گویی که ایشان بعلمی همی شتاوند. ,

خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ فروشده و فرو مانده چشمهای ایشان از بیم تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ خواری بر ایشان نشسته. ذلِکَ الْیَوْمُ الَّذِی کانُوا یُوعَدُونَ (۴۴) این آن روز است که درین گیتی ایشان را وعده میدادند. ,

عکس نوشته
کامنت
comment