- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
قوله تعالی: وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَیْمانَ بخشیدیم داود را سلیمان، نِعْمَ الْعَبْدُ نیک بندهایست سلیمان، إِنَّهُ أَوَّابٌ (۳۰) مرا ستایندهای بود نیکو و بمن گراینده. ,
إِذْ عُرِضَ عَلَیْهِ آن گه که عرضه کردند برو، بِالْعَشِیِّ بعد از نیم روز، الصَّافِناتُ الْجِیادُ (۳۱) آن اسبان تندرست تیز رو، فَقالَ إِنِّی أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ گفت من برگزیدم مهر اسبان و چیز این جهان، عَنْ ذِکْرِ رَبِّی بر یاد خداوند خویش، حَتَّی تَوارَتْ بِالْحِجابِ (۳۲) تا آن گه که آفتاب در پرده مغرب نزدیک آمد که فرو شدی. ,
رُدُّوها عَلَیَّ باز گردانید آن اسبان را بر من، فَطَفِقَ مَسْحاً در ایستاد در بریدن، بِالسُّوقِ وَ الْأَعْناقِ (۳۳) پایها و گردنهای اسبان وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَیْمانَ بیازمودیم سلیمان را، وَ أَلْقَیْنا عَلی کُرْسِیِّهِ جَسَداً و بر کرسی او کالبدی افکندیم، ثُمَّ أَنابَ (۳۴) آن گه سلیمان با ما گشت. ,
قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی گفت خداوند من بیامرز مرا، وَ هَبْ لِی مُلْکاً و مرا پادشاهیی بخس، لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی که نسزد کسی را از پس من، إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ (۳۵) که تو خداوند فراخ بخشی. ,
فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّیحَ نرم کردیم او را باد، تَجْرِی بِأَمْرِهِ تا میرود بفرمان او، رُخاءً آهسته نرم باندازه، حَیْثُ أَصابَ (۳۶) هر جا که او خواهد و آهنگ دارد. ,
وَ الشَّیاطِینَ و فرمان بردار کردیم او را دیوان، کُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ (۳۷) ازین هر داورانی و گوهر جویی. ,
وَ آخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفادِ (۳۸) و دیگران در بندها استوار کرده. ,
هذا عَطاؤُنا این بخشیده ماست بتو، فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسابٍ (۳۹) ببخش یا نگاه دار بیشماری با تو. ,
وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفی و او را بنزدیک ما نزدیکی است فردا، وَ حُسْنَ مَآبٍ (۴۰) و نیکویی بازگشتنگاه. ,
وَ اذْکُرْ عَبْدَنا أَیُّوبَ یاد کن قوم خویش را قصّه بنده ما ایوب، إِذْ نادی رَبَّهُ آن گه که بآواز خواند خداوند خویش را، أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ (۴۱) که دیو بمن رنجوری و عذاب رسانید. ,
ارْکُضْ بِرِجْلِکَ پای بر زمین زن، هذا مُغْتَسَلٌ این یک آب خویشتن شوی تو است، بارِدٌ وَ شَرابٌ (۴۲) و این دیگر آشامه تو است آبی سرد. ,
وَ وَهَبْنا لَهُ أَهْلَهُ بخشیدیم او را کسان او، وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ و هم چندان با ایشان از فرزندان و بردگان، رَحْمَةً مِنَّا بخشایشی از ما، وَ ذِکْری لِأُولِی الْأَلْبابِ (۴۳) و یادگاری زیرکان این امّت را ,
وَ خُذْ بِیَدِکَ ضِغْثاً و گفتیم بدست خویش دسته خاشه گیر، فَاضْرِبْ بِهِ و آن زن را بزن بآن، وَ لا تَحْنَثْ و سوگند خویش تباه و دروغ مکن و مشکن، إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً ما او را شکیبا یافتیم، نِعْمَ الْعَبْدُ نیک بندهای که ایوب است، إِنَّهُ أَوَّابٌ (۴۴) همواره سر و کار او و بازگشت او با من بود. ,
وَ اذْکُرْ عِبادَنا إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ یاد کن رهیکان ما را ابراهیم و اسحاق و یعقوب، أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصارِ (۴۵) کسان با دستگاهها و با باریک بینی و باریک دانیها. ,
إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ما ایشان را صافی کردیم و برگزیده صافی کردنی و برگزیدنی چون، ذِکْرَی الدَّارِ (۴۶) که تا گیتی بود ازیشان آوای نیکو بود. ,
وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیارِ (۴۷) و ایشان بنزدیک ما از گزیدگان بهیناناند. ,
وَ اذْکُرْ إِسْماعِیلَ وَ الْیَسَعَ وَ ذَا الْکِفْلِ یاد کن اسماعیل و یسع و ذو الکفل را، وَ کُلٌّ مِنَ الْأَخْیارِ (۴۸) و همه از بهینان بودند. ,
هذا ذِکْرٌ یاد کرد ازیشان اینست و سخن در ایشان چنین، وَ إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ لَحُسْنَ مَآبٍ (۴۹) و پرهیزگاران را نیکویی بازگشتن گاه است. ,
جَنَّاتِ عَدْنٍ بهشتهای همیشهای، مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوابُ (۵۰) درها باز گشاده ایشان را. ,
مُتَّکِئِینَ فِیها آرمیدگان بی بیم در آن سرای، یَدْعُونَ فِیها میفرا خواهند آنجا، بِفاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ وَ شَرابٍ (۵۱) میوههای فراوان و شرابهای فراوان. ,
وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ بنزدیک ایشان کنیزکان فرو داشته چشمان از جز شویان؟ خویش، أَتْرابٌ (۵۲) هم زادان در دیدار. ,
هذا ما تُوعَدُونَ لِیَوْمِ الْحِسابِ (۵۳) این آن بهشت است و آن پاداش که شما را بآن وعده میدهند در روز شمار. ,
إِنَّ هذا لَرِزْقُنا این روزی ماست ایشان را، ما لَهُ مِنْ نَفادٍ (۵۴) آن را برسیدنی و بسر آمدنی نیست. ,
هذا اینست جزای پرهیزگاران و صفت بازگشتنگاه ایشان، وَ إِنَّ لِلطَّاغِینَ لَشَرَّ مَآبٍ (۵۵) و گردن کشان و ناپاکان و نافرمان برداران را بد بازگشتن گاهی است. ,
جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَها دوزخ که در شوند بآتش آن، فَبِئْسَ الْمِهادُ (۵۶) بد جای که ایشانراست. ,
هذا فَلْیَذُوقُوهُ حَمِیمٌ وَ غَسَّاقٌ (۵۷) آنک آب جوشیده و خونابه که از گوشت و پوست دوزخیان میرود تا میچشند آن را. ,
وَ آخَرُ مِنْ شَکْلِهِ و ایشانراست آنجا دیگرانی ازین سان و ازین گونه، أَزْواجٌ (۵۸) نوعهای گوناگون. ,
هذا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَکُمْ فریشتگان گویند آنک جوقی است که با شما خویشتن را میدرافکنند در دوزخ و بسر و روی میدرافتند در آتش با شما بهم، لا مَرْحَباً بِهِمْ فراخ جهان مباشید و نه فراخ حال، إِنَّهُمْ صالُوا النَّارِ (۵۹) فراخ جهان کی باشند و ایشان بآتش رسیدند. ,
قالُوا پس روان گویند فراسالاران: بَلْ أَنْتُمْ لا مَرْحَباً بِکُمْ بلکه شما را فراخ جهانی مبادا و نه فراخ حالی، أَنْتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنا این شما کردید بما و پیش فرا فرستادید ما را، فَبِئْسَ الْقَرارُ (۶۰) بد آرامگاهی که اینست. ,
قالُوا رَبَّنا گویند خداوند ما: مَنْ قَدَّمَ لَنا هذا آن کس که این پاداش پیش فرا فرستاد ما را، فَزِدْهُ عَذاباً ضِعْفاً فِی النَّارِ (۶۱) او را تویی از عذاب بیفزای در آتش. ,
وَ قالُوا گویند سالاران و پس روان همه: ما لَنا لا نَری رِجالًا چه رسید ما را که درین سرای نمیبینیم مردانی، کُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ (۶۲) که ما ایشان را در ان جهان از بترینان میشمردیم ,
أَتَّخَذْناهُمْ سِخْرِیًّا ما ایشان را زیر دست خویش میداشتیم، أَمْ زاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصارُ (۶۳) یا امروز چشمها بر ایشان نمیآید. ,
إِنَّ ذلِکَ لَحَقٌّ این چه شما را گفتم راست است، تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ (۶۴) خصومت کردن اهل دوزخ با یکدیگر. ,
قُلْ إِنَّما أَنَا مُنْذِرٌ بگوی ای محمد من آگاه کنندهییام، وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (۶۵) و نیست هیچ خدایی مگر اللَّه آن یکتای کم آورنده میراننده فرو شکننده. ,
رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُمَا خداوند هفت آسمان و هفت زمین و هر چه میان آن، الْعَزِیزُ الْغَفَّارُ (۶۶) آن تواننده تاونده آمرزنده پوشنده. ,