- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
قوله تعالی: وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ الایة اقوال مفسران درین آیت مختلف است. قومی گفتند: این خلق آدم است و تصویر وی، یعنی: خلقنا اباکم و صوّرنا اباکم، یعنی آدم (ع)، بحکم آنکه فرزندان همه از اجزاء اواند، و منفصل ازو. ,
خلق آدم را منزلت خلق همگان داد، و مضاف الیه بجای مضاف نهاد. و قول جمهور مفسران در خلق و تصویر آدم (ع) آنست که: رب العزة چون خواست که آدم را بیافریند، بزمین وحی آمد که: انی خالق منک خلقا، منهم من یطیعنی، و منهم من یعصینی، فمن اطاعنی ادخلته الجنة، و من عصانی ادخلته النار. ,
گفت: من از تو خلقی خواهم آفرید ازیشان هست که فرمان برداری کند، و هست که نافرمان شود. هر که فرمان بردار بود، او را ببهشت فرو آرم، و هر که نافرمان بود او را بآتش بسوزم. ,
پس جبرئیل را فرستاد، تا قبضهای خاک بردارد. زمین بفریاد آمد: انی اعوذ بعزة الذی ارسلک أن تأخذ منی الیوم شیئا یکون فیه غدا للنّار نصیب. زمین بزنهار آمد جبرئیل او را زنهار داد، و بازگشت. میکائیل آمد بفرمان حق تا قبضهای بردارد، همان شنید و بازگشت. ملک الموت آمد بفرمان حق جل جلاله. زمین همان گفت. ملک الموت جواب داد که: و أنا اعوذ بعزته ان اعصی له امرا. قبضهای برگرفت از چهار گوشه زمین، از روی آنکه در آن هم شور بود و هم خوش، هم سرخ و هم سیاه و هم سپید، هم هامون و هم شکسته. لا جرم فرزندان آدم مختلف آمدند چنان که قبضه خاک مختلف بود، فمنهم الطیّب و الخبیث و الصالح و الجمیل و القبیح. از آن است که رنگهاشان مختلف است، و صورتها و لونها و خلقها مختلف. قال اللَّه تعالی: وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْعالِمِینَ. ,
ملک الموت آن خاک بآسمان برد، و فرمودند تا آن خاک بآب خوش و آب شورتر کردند. ازینجاست که طبایع و اخلاق فرزندان آدم متفاوت است: بعضی خوشخویاند، و بعضی بد خوی. پس جبرئیل را فرمود تا از روضه مدینه آنجا که قبر مصطفی است صلوات اللَّه علیه، قبضهای سپید برداشت، قبضه نورانی که نور زمین از آن بود، و بحوض کوثر و تسنیم و سلسبیلتر کردند، و بیالودند، و از آن شمامهای بساختند همچون دانه مروارید روشن، و بآسمانها بگردانیدند، تا آسمانیان و جمله کروبیان و قدیسان محمّد را صلی اللَّه علیه بشناختند، و فضل و کرامت وی بدیدند، پیش از آنکه آدم را شناختند. پس آن شمامه در طینت آدم نهادند، و مایه خمیر وی کردند، و روزگاری چنین فرو گذاشتند، طینا لازبا، گلی دوسنده. پس روزگاری برآمد تا صلصال گشت گلی خشک. صلصل ای صوّت، و حکمت درین گل خشک آن بود تا عالمیان بدانند که کار وی بصنع و قدرت بود نه بطبع و حیلت، فان الطین الیابس لا ینقاد و لا یتأتی تصویره. پس رب العزة بکمال قدرت خویش، و جلال عزت خویش آن را جسدی ساخت افکنده میان مکّه و طائف بر طریق فریشتگان چهل سال. اینست که رب العالمین گفت: هَلْ أَتی عَلَی الْإِنْسانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً. قال: و کلّما مرّ به ملأ من الملائکة عجبوا من حسن صورته و طول قامته، و لم یکونوا رأوا قبل ذلک مثله، و مرّ به ابلیس، فقال: لامر ما خلقت؟ ثم ضربه بیده، فاذا هو اجوف، فدخل من فیه و خرج من دبره، و قال لاصحابه الذین معه من الملائکة: هذا خلق اجوف، لا یثبت و لا یتماسک. و قال النبی (ص): «خلق اللَّه آدم مما قد وصف لکم من طین، و خلقت الملائکة من نور». و درست آنست که اللَّه تعالی قبضهای خاک که آدم را از آن آفرید از روی زمین خود گرفت، یدل علی ذلک ما روی ابو موسی الاشعری أن النبی (ص) قال: «ان اللَّه تعالی خلق آدم من قبضة قبضها من جمیع الارض، فجاء بنو آدم علی قدر الارض، منهم الاحمر و الأبیض و الاسود و بین ذلک، و السهل و الحزن و الخبیث و الطّیب»، و قد اورد هذا الحدیث ابو داود سلیمان بن الاشعث السجستانی رحمة اللَّه فی سنته. و علیه اهل السنة و الجماعة. ,
قومی گفتند: وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ با آدم شود، ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ با فرزندان. یعنی: خلقنا اباکم ثم صورناکم فی ظهره، و فی ذلک ما روی: ان النبی (ص) قال: «خلق اللَّه آدم، ثم مسح ظهره بیمینه، فاستخرج منه ذریة» و ذکر الحدیث. این آفرینش اول است که فرزندان آدم را نگاشتند، و ایشان را از صلب وی بیرون آوردند، و برو عرض کردند. میان ابی کعب و عبد اللَّه عباس در آن خلاف است. عبد اللَّه عباس گفت: نطف بودند، ابی کعب گفت: ارواح بودند. قومی گفتند: خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ هر دو با فرزندان شود، یعنی: خلقناکم فی اصلاب الآباء، ثم صورناکم فی بطون الامهات، و فی ذلک ما روی: ان النبی (ص) قال: «اذا اراد اللَّه خلق عبد، فجامع الرجل المرأة طار ماؤه فی کل عرق و عضو، فاذا کان یوم السابع جمعه اللَّه عز و جل، ثم احضره کل عرق له فی ایّ صورة ما شاء رکبه»، و قیل: خلقناکم نطفا و علقا و مضغا، ثم صوّرناکم بالوجوه و العیون و الاعضاء. ,
و فی ذلک ما روی ان النبی (ص) قال: «ان خلق احدکم یجمع فی بطن امه اربعین لیلة، ثم یکون علقة مثل ذلک، ثم یکون مضغة مثل ذلک، ثم یبعث اللَّه عز و جل الیه ملکا بأربع کلمات، فیقول: اکتب اجله و رزقه. و شقیّ او سعید»، و فی بعض الآثار: «ان اللَّه عز و جل خلق الارض و السماء و الجامدات اظهارا لقدرته، و خلق الملائکة و الشیاطین و الجن اظهارا لسلطانه و هیبته، و خلق بنی آدم اظهارا لمغفرته و رحمته.» ,
ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ بر قول اوّل «ثم» بموقع خویش افتاده، و سخن بر یک نظم راست است بترتیب خویش، که خلق و تصویر و خطاب هر سه با آدم شود. اول خلق وی بود از گل، پس تصویر، پس خطاب، و اگر خلق و تصویر با فرزندان شود پس «ثم» معنی آنست که: ثمّ اخبرکم انّا قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ لآدم مع الملائکة، و فی علم اللَّه. و در بعضی تفسیر آوردهاند که رب العزة دو بار فریشتگان را سجود فرمود: آدم را یک بار آن گه که خلقت وی تمام گشته بود، و ذلک قوله: فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ، و یک بار آن گه که گفت: أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ. و این قول بر خلاف اجماع مفسران است. قومی گفتند: بیست و اند فریشته بودند که ایشان را سجود فرمودند. قومی گفتند: فریشتگان زمین را فرمودند، و قول درست آنست که همه فریشتگان بودند، که رب العزّة گفت: فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ، و این نهایت توکید است. کلهم دلیل است که همه سجود کردند نه بعضی، و اجمعون دلیل سرعت طاعت است یعنی که همه بهم بودند در یک وقت نه در اوقات مختلفه، و تمامی شرح این قصه در سورة البقرة رفت. ,
قالَ ما مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ این سؤال توبیخ و تعنیف است، و «لا» زیادة است، یعنی: ما منعک ان تسجد اذ أمرتک؟ این دلیل است که علی الانفراد او را سجود فرمودند، پس با فریشتگان در خطاب شد، و رب العالمین دانست که چه چیز او را بازداشت از سجود، لکن خواست که وی را درین سؤال توبیخ کند، و تا آنچه در دل دارد بزبان بگوید، و با خلق نماید، که وی معاند است، تا این معنی موعظتی باشد فرزند آدم را، و زجری باشد ایشان را از نافرمانی. ,
قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ یعنی منعنی من السجود له انی خیر منه، اذ کنت ناریا و کان طینیا، و النّار تغلب الطین. قال ابن عباس: اول من قاس ابلیس، فأخطأ القیاس، فمن قاس الدین بشیء من رأیه قرنه اللَّه مع ابلیس، و قال ابن سیرین: اوّل من قاس ابلیس، و ما عبدت الشمس و القمر الا بالمقاییس. ابلیس قیاس کرد، و در قیاس خطا کرد گفت: من از آتشم، و آدم از گل، و آتش به از گل، پس من بهام از آدم. قیاس کرد و در قیاس خطا کرد، که بعضی جواهر بر بعضی تفضیل نهاد، بیآنکه وی را در آن علمی بود. جوهر آتش بپسندید، و جوهر گل بنکوهید، و ندانست که این دو جوهر دو خلقاند از خلق خدا، که منافع عباد را آفریدهاند، و از آنجا که جوهریت است همه یکساناند اگر اختلافیست در اعراض و اوصاف است، و اگر ناچار است تفضیل بعضی بر بعضی، پس گل فضل دارد بر آتش. از وجوه یکی آنکه در جوهر گل رزانت است و سکون و وقار و حلم و حیا و صبر، و این داعیه توبه و تواضع و تضرع است و موجب مغفرت، و در جوهر آتش خفّت و طیش و حدّت است و ارتفاع و اضطراب، و این داعیه تمرد و استکبار است و موجب لعنت. دیگر وجه آنست که گل سبب جمع است، و آتش سبب تفریق. ,
سوم: آتش سبب عذاب است، و گل سبب عذاب نیست. چهارم خبر ناطق است که: تراب الجنة مشک اذفر، و در هیچ خبر نیامد که در بهشت آتش است، یا در آتش خاک است. چون درست شد که آتش را بر گل فضل است، و تفضیل جواهر بعضی بر بعضی وجه نیست، معلوم گشت که قیاس ابلیس خطا بود و عین معصیت و موجب لعنت، اما قیاس صحیح روا باشد و عین طاعت بود، چنان که ابراهیم (ع) کرد: چون غروب کواکب و شمس و قمر دید دلیل گرفت بر حدوث آن، و دانست که آن را محدثی و مدبری است. از آن برگشت، و روی در طلب حق نهاد، گفت: إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً الایة. لا جرم رب العزة او را از آن باز نزد، و از وی طاعت شمرد. و گفتهاند: جواب این سخن که ابلیس گفت: أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ آنست که اینجا گفت: یَقُولُ الْکافِرُ یا لَیْتَنِی کُنْتُ تُراباً ,
. فردا که کرامت آدم آشکارا گردد ابلیس گوید: کاشکی من از آن خاک بودمی که آدم را از آن آفریدهاند. ,
قالَ فَاهْبِطْ مِنْها یعنی من الجنة. و قیل: من السماء. فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیها یعنی فی الجنة. معنی آنست که از بهشت بیرون شو، و از آسمان بزیر شو. آن کس که برتری جوید و فرمان را مخالف بود، وی را نرسد و نسزد که در بهشت نشیند، یا در آسمان. و الفرق بین النزول و الهبوط ان النزول یقتضی انه منزلة بعد منزلة، و لیس کذلک الهبوط، لانه کالانحدار فی المرور الی جهة السفل دفعة واحدة، و گفتهاند: «منها» و «فیها» هر دو با زمین شود، ای: فاهبط من الارض الی جزائر البحور، فما یکون لک ان تتکبّر فی الارض علی آدم و ولده! میگوید: ترا نرسد که در زمین تکبر کنی، و برتری جویی بر آدم و فرزندان. اکنون وطن ابلیس در جزائر است، و عرش او بر بحر است، و سلطان و عظمت او آنجا روان است. کس وی را در زمین نبیند مگر بصورت پیری شکسته، بر وی جامهای کهنه، بر هیئت دزدان ترسان و لرزان. و قیل: فَاهْبِطْ مِنْها یعنی من المرتبة التی انت فیها، فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیها ای تترفع و تمتنع عمّا امرت به. فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ الأذلاء بترک الطاعة. ,
قالَ أَنْظِرْنِی ابلیس تا بروز قیامت زمان خواست، و درین زمان خواستن مراد وی آن بود تا مرگ نچشد، گفت: أنظرنی ای: امهلنی، إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ من قبورهم، و هو النفخة الآخرة عند قیام الساعة. رب العزة گفت: إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ رو که ترا زمان دادم. قومی گفتند: این انظار تا بنفخه اولی است. قومی گفتند: تا بروز قیامت. و درست آنست که وقت آن معین نیست، که رب العزّة بجواب وی نگفت: انک من المنظرین الی یوم یبعثون، و لا الی یوم القیامة، و آنجا که گفت: إِلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ در آن تعیین وقت نیست، و این تعیین در حق هیچ کس مقتضی حکمت نیست، که هر که داند که تا کی میزید، نفس خود فرا پی مرادات و شهوات و ارتکاب محظورات دارد، و توبه و عذر خواستن همیشه در تأخیر مینهد، تا بآن وقت معیّن نزدیک گردد، آن گه توبه کند، پس در تعیین وقت مرگ اغراء است بر معاصی و دلیری، و این در دین روا نیست، و بحکمت راست نیست. ,
قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنِی ای فبما اضللتنی و لعنتنی و خیّبتنی و أهلکتنی. گفتهاند: این «ما» مصدری است، یعنی باغوائک ایای لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ، ای اترصد لهم فأصدهم عن سلوک الصراط المستقیم، و هو الدین القیم، و قیل: هو طریق الجنة، و قیل: طریق مکّة. ,
قال النبی (ص): «انّ الشیطان قعد لابن آدم بطرقه، فقعد له بطریق الاسلام، فقال أ تسلم و تذر دینک و دین آبائک؟! فعصاه، فأسلم. ثم قعد له بطریق الهجرة، فقال: أ تهاجر و تذر أرضک و دیارک؟ فعصاه، و هاجر. ثم قعد له بطریق الجهاد، و هو جهد النفس و المال، قال: تقاتل فتقتل، فتنکح المرأة، و یقسم المال؟! فعصاه، فجاهد. ,
یکی از علماء دین و اصحاب حدیث در مسجد حرام نشسته بود نام وی طاوس. ,
فقیهی قدری در پیش وی شد. طاوس بچشم انکار در وی نگرست، و او را از مسجد بیرون کرد. یکی گفت طاوس را که: این مردی فقیه است، بر وی میاستخفاف کنی؟! طاوس گفت: ابلیس افقه منه، یقول ابلیس: رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی، و هذا یقول: انا اغویت نفسی، یعنی که ابلیس اغواء و اضلال از حق دید، و قدری از خود میبیند، پس ابلیس ازو فقیهتر بود. ,
ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ آن گه در آیم بر ایشان مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ از پیش ایشان، یعنی از سوی دنیای ایشان بأمل دراز نمودن، وَ مِنْ خَلْفِهِمْ و از سوی آخرت ایشان بفراموش کردن آن بر ایشان، وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ و از سوی دین ایشان، چنان که آنجا گفت: إِنَّکُمْ کُنْتُمْ تَأْتُونَنا عَنِ الْیَمِینِ ای من قبل الدین، وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ من قبل دنیاهم و امانیهم، و یقال من بین ایدیهم من قبل الآخرة، فأزین لهم التکذیب بالبعث و بالجنة و النار، و من خلفهم، یعنی من قبل الدنیا فأزینها فی اعینهم، فأرغّبهم فیها، فلا یعطون فیها حقا، و عن ایمانهم، یعنی من قبل دینهم، فان کانوا علی هدی شبهته علیهم، حتی یشکّوا فیه، و ان کانوا علی ضلالة زیّنتها لهم، و عن شمائلهم، یعنی من قبل الشهوات و اللذات من المعاصی و أشتهیها الیهم، و یقال: من بین ایدیهم مکابرة، و من خلفهم مخاتلة، و عن ایمانهم من طریق الهدی، و عن شمائلهم الاحتجاج بحجج المضلین. ,
قال ابن عباس: و لم یقل من فوقهم، لان رحمة اللَّه تنزل علیهم من فوقهم، و لم یقل من تحتهم، لان الإتیان منه موحش. و قال فی الاولیین «من» لابتداء الغایة، و فی الآخریین «عن»، لان «عن» یدل علی الانحراف. وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ موحدین مطیعین. قال الحسن: لما اغوی آدم (ع) علم أن ذریته اضعف منه، فقال اللَّه: وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ. ,
قالَ اخْرُجْ ای قال اللَّه لابلیس اخرج منها. این امر اهانت است نه امر تکلیف، و اگر نه امر اهانت بودی امتناع نمودی، چنان که در اسْجُدُوا لِآدَمَ کرد. قالَ اخْرُجْ مِنْها ای من الجنة، مَذْؤُماً ای مذموما معیبا بأبلغ الذم و العیب. الذام و الذیم و الذم، العیب. ,
مَدْحُوراً ای مطرودا مبعّدا من رحمة اللَّه، و قیل: مطرودا من السماء. لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ این لام ایدر لام قسم است، و لَأَمْلَأَنَّ این لام جواب قسم است، ای لمن تبعک منهم علی دینک من اولاد آدم لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ یعنی من الکافرین و قرنائهم من الشیاطین. ,
کرر الخروج فی هذه الآیات ثلاث مرات، لان الاول خروج مطلق، و الثانی خروج بصفة صغار و ذل، و الثالث بصفة طرد و ذم شدید. قال سعید بن المسیب: ابلیس ابو الشیاطین، و هم ذکور و اناث، یتوالدون و لا یموتون، و الجانّ ابو الجن، و هم ذکور و اناث، یتوالدون و یموتون، و الملائکة لیسوا بذکور و لا اناث، و لا یتوالدون و لا یموتون. ,