قوله از رشیدالدین میبدی کشف الاسرار و عدة الابرار 32

رشیدالدین میبدی

آثار رشیدالدین میبدی

رشیدالدین میبدی

قوله تعالی: وَ تِلْکَ حُجَّتُنا آتَیْناها إِبْراهِیمَ عَلی‌ قَوْمِهِ چون ابراهیم بر قوم خود حجّت آورد...

قوله تعالی: وَ تِلْکَ حُجَّتُنا آتَیْناها إِبْراهِیمَ عَلی‌ قَوْمِهِ چون ابراهیم بر قوم خود حجّت آورد که از دو گروه کدام یک بی‌بیم‌تر و با من سزاتر؟ ,

او که یک خدای را پرستد؟ یا او که هزاران؟ او که خداوندی پرستد که قادر است و مالک نفع و ضرّ؟ یا او که عاجزی را پرستد بی‌صفت؟ و نیز بر نمرود حجّت آورد که رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ تا آنجا که گفت: فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ. چون این حجّتهای روشن بر ایشان آورد، ایشان بقول ابراهیم اقرار دادند، و حجّت بر خود لازم شناختند. ,

ربّ العالمین گفت: آن حجّت ما فرا ابراهیم نموده بودیم، و تلقین کردیم، و او را درآموختیم. ,

نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ زید اسلم گفت: یعنی بالعلم، چنان که جای دیگر گفت: «وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ». قومی گفتند: این طبقات ثواب است در بهشت، چنان که آنجا گفت: لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ، هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ، و گفتند: این رفع درجات در دنیا است پیغامبران را بمعجزات، و مؤمنانرا بکرامات، و توفیق طاعات، چنان که گفت: وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ. جای دیگر گفت: نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ وَ فَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ. عاصم و حمزه و کسایی «نرفع درجات من نشاء» بتنوین خوانند. باقی «درجات من نشاء» با ضافت خوانند، و بمعنی هر دو یکسان‌اند. «إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ» فی امره «عَلِیمٌ» بخلقه. ,

وَ وَهَبْنا لَهُ یعنی لابراهیم إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ. رب العالمین ولد را هبه خواند در قرآن بچند جایگه، چنان که گفت: وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَیْمانَ، لِأَهَبَ لَکِ غُلاماً زَکِیًّا، فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا. وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ میگوید: ابراهیم را بخشیدیم اسحاق و یعقوب. یعقوب پسر اسحاق بود، و اسحاق پسر ابراهیم از ساره، و ابراهیم را هشت پسر بود. اسحاق پدر عبرانیان از ساره، و اسماعیل پدر تازیان از هاجر، و آن شش پسر دیگر از فطورا بنت یقطن الکنعانیة. و یعقوب پدر اسرائیلیان بود. ,

کُلًّا هَدَیْنا یعنی للایمان و النبوة، «وَ نُوحاً هَدَیْنا مِنْ قَبْلُ» یعنی: من قبل ابراهیم و ولده. میگوید: پیش از ابراهیم و فرزندان وی نوح را راه نمودیم، و نبوّت دادیم. «وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ» یعنی: و من ذرّیّة نوح، و از فرزندان نوح. آن گه تفسیر کرد که ایشان که‌اند: داود، و هو داود بن ایشا، هفتم هفت پسر بود، کهینه ایشان، کشنده جالوت. و قصّه وی معروف. و سلیمان پسر داود از زن اوریا زاده بود، و داود و سلیمان از سبط یهودا بودند، و ایّوب، و میگویند ایّوب از فرزندان روم بن عیص بن اسحاق بن ابراهیم بود، و در عصر خویش ملک بود، و ده پسر داشت از دختر میشا بن یوسف بن یعقوب، و در روزگار یوسف بود، و قصّه وی معروف. و یوسف، و هو یوسف بن یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم، و فیه‌ ,

7 قال رسول اللَّه (ص): ان الکریم بن الکریم بن الکریم بن الکریم

یوسف بن یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم. ,

و موسی، و هو موسی بن عمران بن یصهر بن قاهث بن لاوی بن یعقوب و هارون اخوه اکبر منه سنا. ,

وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ چنان که ابراهیم را بر توحید و ثبات وی بر دین خویش و حجّت آوردن بر دشمن جزاء نیکو دادیم، و پاداش نیکو کردیم، که او را برگزیدیم و فرزندان پاک دادیم، و درجات وی برداشتیم، در نبوّت و در ثواب طاعت با نیکوکاران هم چنان کنیم، و ایشان را جزاء نیکو دهیم. ,

وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیی‌ وَ عِیسی‌ وَ إِلْیاسَ قومی گفتند: الیاس، ادریس است، و این درست نیست که ربّ العزّة نسبت الیاس درین آیت با نوح کرد، و از فرزندان نوح شمرد، و معلوم است که نوح از فرزندان ادریس بود. نوح بن لمک بن متوشلخ بن ادریس، الّذی یقال له اخنوخ. و قول درست آنست که از فرزندان هارون بود، و هو الیاس بن بشر بن فینحاص بن العیزار بن هارون بن عمران، کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ. ,

وَ إِسْماعِیلَ و هو ابن ابراهیم وَ الْیَسَعَ وهب گفت: یسع شاگرد الیاس بود. کعب گفت: یسع خضر است که موسی را علیه السلام معلم بود. یمان بن رباب گفت: یسع پسر اسحاق است پدر روم. حمزه و کسایی و اللّیسع خوانند بلام مشدد. ,

یعنی که نام وی لیسع است نه یسع، امّا الف و لام زیادت در افزودند و مدغم کردند، چنان است که الف و لام بر قراءت حمزه و کسایی زیادت است، و بر قراءت باقی الف و لام تعریف است. «یُونُسَ» و هو یونس بن متی، وی را دو نام است: ذو النون و یونس. گفته‌اند که: الیاس و یسع و یونس در یک زمان بودند، و پس از ایشان باندک روزگار زکریا و یحیی و عیسی بودند. «وَ لُوطاً» و هو ابن عمّ ابراهیم، و اوّل من آمن به، «وَ کلًّا فَضَّلْنا عَلَی الْعالَمِینَ» ای فضلناهم بالنبوّة علی عالمی زمانهم. ,

وَ مِنْ آبائِهِمْ این «من» تبعیض است یعنی: هدینا بعض آبائهم و ذرّیّاتهم. ,

میگوید: و از پدران ایشان که نامشان درین موضع نبرده‌اند از آدم و هود و صالح و ادریس و غیر ایشان، و نیز مؤمنان که در عهد آن پدران بر ملّت ایشان بودند. ,

وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ و از فرزندان این هشده پیغامبرا که نامشان درین آیات برده‌اند، و نام آن فرزندان نبرده‌اند، «وَ إِخْوانِهِمْ» و برادران ایشان که بر دین و ملّت ایشان بوده‌اند. اینجا سخن منقطع شد، پس گفت: «وَ اجْتَبَیْناهُمْ» ای استخلصناهم بالنبوّة، مأخوذ من جبیت الماء فی الحوض اذا جمعته. «وَ هَدَیْناهُمْ إِلی‌ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» یعنی الاسلام. ,

ذلِکَ هُدَی اللَّهِ ای دین اللَّه الّذی هم علیه. این است دین خدا و ملت‌ بسزا که پیغامبران بر آن بودند، و خدای را عزّ و جلّ بدان پرستیدند، یعنی دین اسلام و ملّت حنیفی. یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ آن را که خواهد از بندگان خویش بآن راه نماید، و بر آن دارد، چنان که پیغامبران را بر آن داشت، و بآن راه نمود. و این آیت حجّتی ظاهر است بر قدریان، و وجه آن روشن. ,

وَ لَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما کانُوا یَعْمَلُونَ قومی از اصحاب رای باین آیت تمسّک کرده‌اند، و گفته‌اند: مرتد چون بدین اسلام باز گردد فرائض طاعت که در حال اسلام گزارده پیش از ردّت، قضا باید کرد، که آن همه بردّت باطل گشت، که ربّ العزّة میگوید: وَ لَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما کانُوا یَعْمَلُونَ ، و کذلک قوله تعالی: لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ، و این مذهب باطل است، و احتجاج ایشان باین آیت درست نیست، که آیت مجمل است، و در سورة البقرة مفسّر گفته که: وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ میگوید: کسی که مرتد گردد، و در ردّت بمیرد، اعمال وی باطل گردد. پس کسی که توبه کند، و باسلام باز آید، اعمال وی که در اسلام کرده بود حابط نگردد، و بر حال خویش بماند پس بر مرتد که باسلام باز آید جز قضاء آن عمل که در حال کفر از وی فائت گشته واجب نیست، و این آیت ایشان را حجّت نیست، و آیت مجمل جز بر وفق مفسّر راندن هیچ وجه نیست. پس بمدح پیغامبران باز آمد و بیان کرد که ایشان را چه داد، گفت: أُولئِکَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ این پیغامبران نامبرده را میگوید، و آن مبهمان نام نبرده از آبا و ذریات، و قومی فراوان که در قرآن نام ایشان برده. «اولئک» ایشان آنند که دادیم ایشان را کتاب از آسمان فرو آمده، صحف ابراهیم و تورات موسی و انجیل عیسی و زبور داود. «وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ» و علم دادیم و فهم وفقه ایشان را و نبوّت. ,

فَإِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَکَّلْنا بِها قَوْماً لَیْسُوا بِها بِکافِرِینَ اگر اهل مکّه بدان می‌کافر شوند و نپذیرند ما قومی را برگماشتیم از مهاجر و انصار که آن را پذیرفتند و تصدیق کردند، و بجان و دل باز گرفتند. «فَقَدْ وَکَّلْنا بِها» ای بالایمان بها. این همچنانست که جای دیگر گفت: «وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوی‌». مجاهد گفت این عجم‌اند و فرس، که نادیده بجان و دل قبول کردند، و بغیب ایمان آوردند و تصدیق کردند. ,

مصطفی (ص) در حق ایشان میگوید: «لو کان الدین معلقا بالثریا لنا له رجال من ابناء فارس»، و عن ابن عمر، قال: قال رسول اللَّه (ص): «للَّه عز و جل خیرتان من خلقه فی ارضه: قریش خیرة اللَّه من العرب، و فارس خیرة اللَّه من العجم». ,

پس سخن باز با پیغامبران برد، و در مدح ایشان بیفزود، و مصطفی را صلی اللَّه علیه و سلم بسنّت و سیرت ایشان اقتدا فرمود، گفت: أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَی اللَّهُ ای هداهم اللَّه، «فبهدیهم» ای بسنتهم و سیرتهم بالصّبر و الاحتساب، «اقتده» ابن عامر «اقتدهی» خواند بکسر هاء مشبع. ,

حمزه و کسایی و یعقوب در وصل «ها» بیفکنند، و در وقف بسکون «ها» وقف کنند، و این «ها» هاء وقف گویند، چنان که: اخبره تقله، و هم ازین باب است: کتابیه، حسابیه، ما هیه. باقی قراء در وصل و در وقف بسکون ها خوانند. میگوید: یا محمد! سیرت انبای گیر، و بر پی ایشان رو، و در صبر کردن بر تکذیب و اذی دشمن چنان که ایشان صبر کردند، تا بمراد رسی، چنان که ایشان بمراد رسیدند. آنست که گفت: «فَصَبَرُوا عَلی‌ ما کُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّی أَتاهُمْ نَصْرُنا». مفسّران گفتند فقه این آیت آنست که هر چه از پیغامبران درست شود و ثابت گردد از اعمال و احکام، و معلوم شود که آن را بپیغامبری دیگر و بکتابی دیگر نسخ نکردند، برین امت واجب است که آن را دین خود دانند، و اتّباع آن کنند، بر مقتضی اینکه ربّ العزّة فرمود. فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ. ,

«قُلْ» یا محمد! «لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ» ای علی القرآن و تبلیغ الرّسالة «أَجْراً» ای جعلا و رزقا. «إِنْ هُوَ» ای ما هو یعنی محمّد (ص)، و قیل القرآن «إِلَّا ذِکْری‌ لِلْعالَمِینَ» موعظة للخلق اجمعین. ,

وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ این در شأن حییّ بن اخطب آمده از جهودان. ,

بدر صفیة مادر مؤمنان پیش رسول خدا آوردند او را، دستهای وی بر پشت بسته، بدندان خویش قبای دیبای خویش از بازوی خود میکند، و میگفت: ,

26 لعمرک ما لأم ابن اخطب نفسه و لکنه من یخذل اللَّه یخذل.

رسول خدا (ص) سوگند بر وی داد که: بآن خدای که به طور سینا با موسی سخن گفت که در تورات خواندی که: «انّ اللَّه یبغض الحبر السّمین. ,

گفت: خواندم گفت: آن تویی. او گفت: ما انزل اللَّه علی موسی التوراة، و لا علی محمّد القرآن، فأنزل اللَّه عز و جل هذه الایة: وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ ای ما علموا عظمة اللَّه اذا اجترؤا علی تکذیبه، و جحود رسالته، «إِذْ قالُوا» بزرگی خدای نشناختند که بر وی دلیری کردند، گفتند: «ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلی‌ بَشَرٍ مِنْ شَیْ‌ءٍ» فرو نفرستاد اللَّه هرگز بر هیچ مردم هیچ چیز.ابن عباس گفت: مالک بن الضیف بود که این آیت در شأن وی آمد رئیس جهودان و ربانی ایشان. چون این سخن بگفت، با قوم خویش شد. ایشان گفتند: ویلک ما هذا الّذی بلغنا عنک؟ چیست اینکه بما رسید که تو گفتی: ما انزل اللَّه علی موسی التوراة، و ما انزل اللَّه علی بشر من شی‌ء؟! جواب داد که مرا بخشم آوردند، و از سر غضب گفتم. پس جهودان وی را معزول کردند، و بجای وی کعب اشرف نشاندند.و بروایتی دیگر از ابن عباس آیت مکی است، و در شأن مشرکان قریش فرو آمد، که قدرت اللَّه را منکر بودند، و معجزات را رد کردند، و باین قول معنی «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ» ای: و ما آمنوا انّ اللَّه علی کل شی‌ء قدیر. عظمت اللَّه نشناختند، و جلال و بزرگواری وی ندانستند ایشان که معجزات را ردّ کردند، و قدرت اللَّه از آن قاصر شناختند. محمد بن الکعب القرظی گفت: «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ» لم یدروا کیف اللَّه. ,

قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْکِتابَ الَّذِی جاءَ بِهِ مُوسی‌ ای محمد! تو آن جهودان را که تنزیل ما را می‌جحد آرند، جواب ده: «مَنْ أَنْزَلَ الْکِتابَ»؟ آن کیست که تورات که موسی آورد فرو فرستاد. «نُوراً» ای ضیاء «وَ هُدیً لِلنَّاسِ» بیانا لبنی اسرائیل. ,

آن تورات که روشنایی دلهاست، و راه نمونی بنی اسرائیل «تَجْعَلُونَهُ قَراطِیسَ» ای تکتبونها فی دفاتر مقطعة حتی لا تکون مجموعة، لتخفوا منها ما شئتم، و لا یشعر بها العوام، فذلک قوله: «تُبْدُونَها وَ تُخْفُونَ کَثِیراً» میگوید تورات را در دفترها و قطعها پرکنده می‌نویسید، تا آنچه خود خواهید از آن پنهان کنید، چنان که آیت رجم و صفت و نعت محمد (ص) پنهان کردند، مکّی و ابو عمر «و یجعلونه قراطیس یبدونها و یخفون» هر سه بیاء خوانند اخبار از غائب، چنانست که رب العزة مصطفی را صلی اللَّه علیه و سلم خبر میکند از ایشان که عظمت اللَّه نشناختند، و بر خدا دلیری کردند، که کتاب را منکر شدند، و آن گه در تورات تحریف آوردند، که لختی از آن بپوشیدند. ,

باقی بتاء خوانند بر مخاطبه، چنان که مصطفی (ص) با ایشان این میگوید بفرمان خدا: «و علّمتم یا معشر الیهود علی لسان محمّد ما لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ لا آباؤُکُمْ فی التّوراة، فضیّعتموه و لم تنفعوا به. «قُلِ اللَّهُ» یا محمّد! چون ایشان را پرسی که «مَنْ أَنْزَلَ الْکِتابَ»؟ اگر ایشان جواب دهند، و الّا تو جواب ده، گوی فرستنده آن کتاب اللَّه است. ,

ثُمَّ ذَرْهُمْ این کلمه خذلان است میان تهاون و تهدید. گذار ایشان را تا در بازی خویش می‌روند. کسی که کاری کند که از آن نفعی و خیری نبود، گویند: وی ببازی و هرزه مشغول است. مفسّران گفتند: «ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ» همچنانست که جای دیگر گفت: وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ، فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّی عَنْ ذِکْرِنا، فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ. پس آن همه منسوخ گشت بآیت سیف. ,

وَ هذا کِتابٌ ای: و هذا القرآن کتاب مبارک انزلناه. این قرآن کتابی مبارک است که ما فرود فرستادیم، کتابی پر آفرین و پر برکت، که خیر آن دایم، و نفع آن تمام، و برکت آن فراوان. موعظة خائفان، و رحمة مؤمنان، و شفیع عاصیان، و یادگار دوستان. «مُصَدِّقُ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ» یعنی یصدق ما قبله من الکتب التی انزلها اللَّه علی الانبیاء، «و لینذر» یقول: انزلناه للبرکة و الانذار. قراءت عامة قرّاء «لتنذر» بتاء مخاطبه است، یعنی: لتنذر انت یا محمّد! بما فی القرآن، و قراءت ابو بکر تنها بیاء است یعنی: لینذر الکتاب، بحکم آنکه کتاب سبب انداز است، اسناد فعل بوی درست است، و ذلک فی قوله: هذا بَلاغٌ لِلنَّاسِ وَ لِیُنْذَرُوا بِهِ، و قال تعالی: إِنَّما أُنْذِرُکُمْ بِالْوَحْیِ، و فی معناه قوله: هذا کِتابُنا یَنْطِقُ عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ. و روا باشد که این فعل با اللَّه برند جلّ جلاله یعنی: لینذر اللَّه، کقوله: «لِیُنْذِرَ یَوْمَ التَّلاقِ». ,

وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُری‌ وَ مَنْ حَوْلَها امّ القری مکّه است، لأنّها قبلة الخلق یؤمّونها، و قیل: لأنّها اصل القری، و دحیت الارض من تحتها، و قیل: لأنّها اعظم القری شأنا کما سمّی الدماغ امّ الرأس. وَ مَنْ حَوْلَها شهرهای دیگر است در روی زمین، یعنی لتنذر اهل مکّه و اهل سائر الافق، برّها و بحرها. وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ یعنی: یصدّقون بالبعث الّذی فیه جزاء الاعمال، «یُؤْمِنُونَ بِهِ» ای: یصدقون بالقرآن انّه جاء من عند اللَّه. ثمّ نعتهم، فقال: «وَ هُمْ عَلی‌ صَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ» علیها فی مواقیتها لا یترکونها. ,

عکس نوشته
کامنت
comment