- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
قوله تعالی: وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً الایة دروغ نهادن و دروغ بستن بر اللَّه جل جلاله بحکم ظاهر و بر لسان تفسیر آنست که شرح دادیم، و در قصه مسیلمه و عیسی بیان آن کردیم، امّا بر زبان اهل اشارت و بر ذوق جوانمردان طریقت آن را سرّی دیگر است و رمزی دیگر، بحکم آن خبر که مصطفی (ص) گفت: «ان لکلّ آیة ظهرا و بطنا». ,
و حقیقت این سرّ آنست که هر که دعوی معرفت اللَّه کند بحقیقت مفتری است، که جلال احدیت از معرفت آب و خاک پاک و مستغنی است. ,
پیران طریقت ازینجا گفتهاند: من ذکر فقد افتری، و من صبر فقد اجتری، و من عرف فقد ابتری. و جنید گفته: اکبر ذبنی معرفتی ایّاه. مهینه گناه من شناخت وی است، یعنی که میگوید: وی میپندارد و دعوی میکند که او را بسزای او، بحقیقت حق او، بحدود عزت او بشناختم، و این شناخت از آدمی خود میناید، و فهم و وهم او خود بدان نرسد، و این شناخت جز در علم ربوبیت نگنجد، که بحقیقت او خود را شناسد، و خود را داند. یقول اللَّه تعالی: وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ. نعت حدثان را بقدم راه نیست. و هر چه از پرگار قدرت بعالم جهلیت آمد، در اسر تلوین است، و تلوینات را بهیئت تمکین راه نیست. هر که راهبر او نظر و استدلال است بر پی خود میرود، و هر که بر پی خود رود جز مغرور نیست، و هر که آرزومند معرفت است نصیب جوی است، و هر که نصیب جوی است جز خود پرور و خود پرست نیست: ,
4 دور باش از صحبت خود پرور عادت پرست بوسه بر خاک کف پای زخود بیزار زن
آدمی نبود پس بود است، و نبود پس بود نیست است، و از نیست معرفت هست. ,
چون آید کسی که موجود بین العدمین بود، هیچ چیز است، و در هیچ چیز همه چیز چون آید! نه دولت بحیلت آید، نه معرفت بعلّت. نه سعادت بعبادت بود، نه معرفت بکفایت. شبلی گفت: ما عرفتموه بعرفانکم، و أدرکتموه بعلومکم و آرائکم، و عقلتموه بأوهامکم و أفهامکم، و قدّرتموه فی عقائدکم و قلوبکم، فهو مصروف الیکم مخلوق مثلکم. ,
وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادی الایة ما دخلت الدنیا الا بوصف التجرد، و لا خرجت الا بحکم التفرد، ثم الاثقال و الاوزار لا یأتی علیها حصر و لا مقدار، فلا مالکم اغنی عنکم، و لا حالکم یدفع عنکم، و لا لکم شفیع یخاطبنا فیکم: «لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ وَ ضَلَّ عَنْکُمْ ما کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ». ,
إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوی دانه طعام شکافد، تا از آن نبات بیرون آید، و قوت را بشاید. همچنین دانه دل شکافد، تا جوهر اخلاص روی نماید، و خلاص بنده در آن بود. آن یکی سبب قوام نفس بنده، و این یکی سبب ثبات ایمان بنده، و هر دو را خود پروراننده و روزی رساننده. دل را میپرورد بمشاهده خود، نفس را میپرورد بنعمت خود، و آن گه آن نفس مرکب این دل ساخته، تا در میدان عبادت بر وی سواری کند، و منازل طاعات بوی باز برد، تا بمقصد «وَ أَنَّ إِلی رَبِّکَ الْمُنْتَهی» رسد. اینست روز پیروزی و سعادت بینهایت و دولت بیکران، که بنده را بر آمد رایگان، ریحان افتخار از خار افتقار بر دمیده، و صبح شادی از مطلع آزادی برآمده. ,
فالِقُ الْإِصْباحِ وَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَناً اگر بصبح کون اقطار عالم روشن کرد چه عجب، گر بصبح معرفت اسرار دل روشن کند. یکی از پیران طریقت گفته که: «فالِقُ الْإِصْباحِ» ای فالق القلوب بشرح انوار الغیوب، و منور الاسرار بذکر الاخیار و روح الاخبار. ,
وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ ستارگان سعادت و اختران آسمان ملّت بحقیقت یاران رسولاند. مصطفی (ص) گفت: «اصحابی کالنجوم بأیّهم اقتدیتم اهتدیتم»، ارکان خلائقاند و برهان حقائق. عنوان رضاء حقاند و ملوک مقعد صدق. ائمه اهل سعادتاند و انصار نبوت و رسالت، و مستوجب ترحّم امت. ,
بهر کدام که اقتدا کنی اقتداء درست، و از هر یکی که دین گیری دین تمام، راه ایشان راه هدی، و کلمه ایشان کلمه تقوی، و مطلوب ایشان فردوس اعلی، و مقصود ایشان دیدار و رضاء مولی: «مثل اصحابی مثل النجوم من اقتدی بشیء منها اهتدی». ,
وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ از روی اشارت میگوید: شما را بیافریدم از آدم، آن نفس یگانه، که در آفریدگان کس را ندادم آن دولت که وی را دادم، و آن منزلت و رتبت که وی را نهادم. خود را جلّ جلاله «أَحْسَنُ الْخالِقِینَ» گفت، و آدم را «فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ» گفت. یعنی که: اللَّه است نیکوتر آفرینندگان، و آدم است نیکوتر آفریدگان. ای آدم! در خالقیت یگانه منم، و در مخلوقان یگانه تویی. ,
همانست که در بعضی اخبار بیارند در صفت خلقت آدم که: رب العزه گفت جل جلاله: «احببت شیئا فخلقته فردا لفرد». ,
وَ هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً الایة «هو» اشارت است بذات احدیّت، «الّذی» اشارت است بصفات ربوبیت، «انزل» اشارتست بصنع الهیت. خداوندی موجود بذات، موصوف بصفات، معروف بصنایع و آیات. و گفتهاند: «هو» اشارتست فرا هست، تا شنونده گوش بدان دارد، و جوینده بدان راه یابد، و نگرنده فرا آن بیند. «الّذی» کنایت است از هست، تا شنونده آشنا گردد، و جوینده بینا، و خواهنده دانا. و آن در قرآن چهل کم یکیاند، بیست از آن بیواو، و نوزده با واو. ,
أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً تا بآخر آیت همه نشانست که کردگار یکتا است، و در خدایی بیهمتا است، و در قدرت بیاحتیال است، و در قیمومیت بیگشتن حال است، و در ملک ایمن از زوال است، و در ذات و نعت متعال است. رب العالمین بندگان را برین توحید میخواند. نبینی که در آخر آیت میگوید: «انْظُرُوا» در نگرید تا بدانید، و بدانید تا دریابید. اینجا بنظر میفرماید، جای دیگر میگوید: وَ ما یَتَذَکَّرُ إِلَّا مَنْ یُنِیبُ نظر نکند و نپذیرد و یادگار نشناسد مگر آن کس که دل با حق راست دارد، و نظر وی پیش چشم خویش دارد. اینست اشارت آخر آیت که گفت: إِنَّ فِی ذلِکُمْ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ بآیات قدرت آن کس راه برد که بآیت صفت ایمان دارد. از اللَّه وی شرم دارد که از نظر وی خبر دارد، و از اللَّه وی باک دارد که اللَّه را بر خود قادر داند. ,