قوله از رشیدالدین میبدی کشف الاسرار و عدة الابرار 38

رشیدالدین میبدی

آثار رشیدالدین میبدی

رشیدالدین میبدی

قوله تعالی: وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ ای ملّکناهم، فذکر بلفظ المیراث لانّه اورثهم ذلک بهلاک اهلها من العمالقة....

قوله تعالی: وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ ای ملّکناهم، فذکر بلفظ المیراث لانّه اورثهم ذلک بهلاک اهلها من العمالقة. ربّ العالمین جلّ جلاله قبطیان و عمالقه که ساکنان زمین قدس بودند از آن زمین برداشت، و ایشان را هلاک کرد، و بنی اسرائیل را بجای ایشان نشاند، و دیار و اموال ایشان بدست اینان باز داد، و منت خود در یاد ایشان داد که: پس از آنکه مستضعفان و زبون گرفتگان ایشان بودند خلیفتان ایشان گشتند، و بسرای و وطن ایشان فرو آمدند، و در میان از و نعیم ایشان نشستند، فذلک قوله تعالی: وَ نَعْمَةٍ کانُوا فِیها فاکِهِینَ کَذلِکَ وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرِینَ‌. ,

مشارق الارض نواحی فلسطین است و زمین قدس و عرانین شام، و مغارب اخریات غرب است و شیب زمین مصر. الَّتِی بارَکْنا فِیها این‌ها و الف در فیها با مشارق شود زمین شام، که جای دیگر گفت: بارَکْنا حَوْلَهُ، امّا مغارب دار الفاسقین است و در تحت آن نشود. و روا باشد که مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا بعموم برانند و جمله زمین در تحت آن شود، که در روزگار داود و سلیمان ملک ایشان بهمه زمین برسید، و ایشان را دسترس بود بهمه جهان. الَّتِی بارَکْنا فِیها یعنی باخراج الزّرع و الثمار و الانهار و العیون. ,

وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنی‌ ای: صدقت العدة الحسنة من اللَّه لهم، و هی ما وعد اللَّه بنی اسرائیل بقوله: وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً الایة، و قیل: هی قوله موسی: عَسی‌ رَبُّکُمْ أَنْ یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ الایة. بِما صَبَرُوا ای بصبرهم علی الایمان و الشّدائد، وَ دَمَّرْنا همانست که تبّرنا. در لغت تدمیر و تتبیر تباه کردن است. ما کانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ یعنی ما عملوا فی ارض مصر من القصور و الأبنیة و انواع العمارات، و قیل: ما کان یصنع فرعون، ای یدبّر فی ابطال امر موسی، وَ ما کانُوا یَعْرِشُونَ ای یبنون. قال الحسن: هی عرش الکروم. ,

شامی و ابو بکر یعرشون خوانند بضمّ راء. باقی یعرشون بکسر راء، و معنی همانست. ,

وَ جاوَزْنا بِبَنِی إِسْرائِیلَ ای: عبرنا بهم البحر و هو قلزم، فَأَتَوْا عَلی‌ قَوْمٍ یَعْکُفُونَ حمزه و کسایی بکسر کاف خوانند. باقی بضمّ کاف خوانند، و هما لغتان. ,

و معنی عکوف مواظبت است و ملازمت، و کسی که مسجد را لزوم گیرد او را معتکف گویند. بنی اسرائیل چون بدریا باز گذاشتند، و از فرعون باز رستند، بدهی فرو آمدند قوم آن ده عمالقه بودند، و بت می‌پرستیدند. و گفته‌اند که: تماثیل گاو ساخته بودند و آن را می‌پرستیدند، و اصل گوساله پرستی ایشان از اینجا خاست. بنی اسرائیل چون ایشان را چنان دیدند موسی را گفتند: اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ. این بگفتند و در دل همی داشتند تا آن روز که سامری از آن پیرایه گوساله ساخت و آن را پرستیدند. ,

موسی ایشان را جواب داد: إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ عظمة اللَّه و نعمته علیکم، و ما صنع بکم، حیث توهمتم انّه یجوز عبادة غیره. ,

روی ان النبی صلّی اللَّه علیه و سلم لمّا خرج الی خیبر مرّ بشجرة یقال لها ذات انواط، یعنی ینوط المشرکون، ای یعلّقون علیها اسلحتهم، فقالوا: یا رسول اللَّه! اجعل لنا ذات انواط کما کانت لهم. فقال النبی (ص): «اللَّه اکبر، هذا کما قالت بنو اسرائیل: اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ. و الّذی نفسی بیده لترکبنّ سنن من کان قبلکم». ,

إِنَّ هؤُلاءِ یعنی القوم الذین عکفوا علی اصنامهم مُتَبَّرٌ ما هُمْ فِیهِ ای مهلک، من التّبار، و أصله الکسر و منه التبر. وَ باطِلٌ ای زائل، ما کانُوا یَعْمَلُونَ ای عملهم للشیطان، لیس للَّه فیه نصیب. وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُونَ خواهی از قول موسی نه، خواهی مستأنف از اللَّه. قراءت ورش: و بطل ما کانوا یعلمون. میگوید: آنچه ایشان در آن بودند همه نیست و تباه گشت. ,

قالَ أَ غَیْرَ اللَّهِ أَبْغِیکُمْ إِلهاً یعنی ابغی لکم الها، عرب جای جای در سخن این لام بیفکنند، چنان که در سورة التّطفیف است: وَ إِذا کالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یعنی کالوا لهم او وزنوا لهم، و از عرب شنیده‌اند: صدنی ظبیا. ربّ اغفر نی هم ازین باب است. صدنی، ای صد لی. اغفرنی ای: اغفر لی. وَ هُوَ فَضَّلَکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ ای: عالمی زمانکم بما اعطاکم من الکرامات. ,

وَ إِذْ أَنْجَیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ شامی انجاکم خواند یعنی: انجاکم اللَّه من آل فرعون. تفسیر این آیت در سورة البقرة رفت. ,

وَ واعَدْنا قراءة مصری وعدنا است. می‌گوید: وعده دادیم موسی را ثَلاثِینَ لَیْلَةً. و این وعده دادن آن بود که پس از غرق فرعون، موسی کتاب خواست از اللَّه که بر آن دین گیرد. اللَّه او را وعده داد که پیشتر سی شب خویشتن را بپالای و ریاضت کن. گفته‌اند: سی شبانروز در روزه بود پیوسته مواصل، و چنین گفته‌اند که:ماه ذی القعده بود، و عرب با شب مضاف کنند چیزی که آن بروز بود، از بهر آنکه شبانروز هموار در این چیز داخل بود. ,

وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ یعنی اتممنا المواعدة بعشر من ذی الحجّة. فَتَمَّ مِیقاتُ رَبِّهِ ای الوقت الّذی قدّره اللَّه لصوم موسی. أَرْبَعِینَ لَیْلَةً، و آنجا که گفت: وَ إِذْ واعَدْنا مُوسی‌ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً اشارت است بآن سی روز و بآن ده روز که فراسر آن برده. موسی سی روز روزه داشت. ,

از ناخوردن بوی دهن وی متغیر گشت. بچوب خرّوب مسواک کرد، تا آن بوی دهن وی بگشت. فریشتگان بگفتند: ای موسی! از دهن تو بوی مشک می‌دمید، اکنون بتباه بردی بمسواک. پس ربّ العالمین وی را ده روز دیگر روزه فرمود و گفت: اما علمت انّ خلوف فم الصّائم اطیب عندی من ریح المسک؟! و گفته‌اند که: فتنه قوم موسی از گوساله پرستی درین ده روز افتاد. ,

وَ قالَ مُوسی‌ لِأَخِیهِ هارُونَ یعنی عند انطلاقه الی الجیل. چون موسی خواست که بجانب کوه رود بوعده‌گاه فرا هارون گفت: کن خلیفتی فیهم، و أصلحهم بحملک ایّاهم علی طاعة اللَّه، و قیل: ارفق بهم، و لا تطع من عصی اللَّه و لا توافقه، فذلک قوله: وَ لا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ. ,

وَ لَمَّا جاءَ مُوسی‌ ای حین جاء موسی، لِمِیقاتِنا ای فی وقت الّذی وقّتنا له، فالمیقات مفعال من الوقت کالمیعاد و المیلاد، فانقلبت الواو یاء لسکونها و انکسار ما قبلها. ,

وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ یعنی من غیر واسطة و لا ترجمان. ,

مفسّران گفتند: موسی خویشتن را طهارت داد و جامه را نظافت، و میعادی را که ساخته بودند بیرون شد، چون بطور سینا رسید، اللَّه بی‌واسطه و بی‌ترجمان بخودی خود با وی سخن گفت. در خبر است: فکان الکلام من اللَّه و الاستماع من موسی. و درست است از ابن عباس که گفت: الخلّة لابراهیم و الکلام لموسی و الرّؤیة لمحمّد صلّی اللَّه علیه و سلّم. و عن حذیفة بن الیمان قال: قال اصحاب رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و سلم: یا رسول اللَّه! ابراهیم خلیل اللَّه و عیسی کلمة اللَّه و روحه و موسی الّذی کلّمه تکلیما. ما ذا اعطیت انت؟ قال. «ولد آدم کلّهم تحت لوای یوم القیامة، و انا أول من یفتح له باب الجنة». ,

و روی ابو هریرة قال: قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و سلم: «لمّا وعد اللَّه موسی بن عمران الطور، ضرب بین یدیه صواعق و برق اربعة فراسخ فی اربعة فراسخ، فأقبل موسی فی زرمانقة موثقا وسطه بحبل ینادی لبّیک لبّیک و سعدیک. انا عبدک اتی لدیک، حتی صار الی الطور و هو یمیل یمینا و شمالا ینادی: مالی و لک یا ابن عمران؟ یا لیتنی لم اخلق. فأوحی اللَّه الیه ان قف فی سفح الجبل حتی یمرّ بک جنودی، فانّی لا اکلّمک و فی السّماوات احد، فنزل اهل السماء الدّنیا بمن فیها من الملائکة، ثمّ نزل اهل السّماء الثّانیة بمن فیها من الملائکة، ثمّ نزل اهل السّماء الثالثة بمن فیها من الملائکة، ثمّ نزل اهل السّماء الرّابعة بمن فیها من الملائکة، ثمّ نزل اهل السّماء الخامسة بمن فیها من الملائکة، ثمّ نزل اهل السّماء السّادسة بمن فیها من الملائکة، ثمّ نزل الکروبیون و حملة العرش، اقدامهم من ثلج و شدقهم من نار و أوساطهم من برد. فقال اللَّه له: سل. قالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ. قال انّک لن ترانی و لن یرانی شی‌ء الا مات. قال: ربّ فأراک و أموت. قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و سلم و ذلک قول اللَّه تعالی: فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسی‌ صَعِقاً. ,

و بروایتی دیگر چون موسی بمقام قرب رسید ندا آمد از جلیل و جبّار که یا میشا! موسی آن سخن بشنید گفت: ما هذا الصوت العبرانی یکلّمنی؟ ,

حق او را جواب داد که: لست بعبرانی انّی انا اللَّه ربّ العالمین. ,

پس مصطفی (ص) گفت که: اللَّه در آن مقام با موسی به هفتاد لغت سخن گفت، که هیچ لغت بآن دیگر ماننده نبود، گفتا: و در آن مقام تورات از بهر وی نوشت، و کان یسمع صریف القلم. پس موسی گفت: الهی ارنی انظر الیک، قال: یا موسی انّه لن یرانی احد الا مات. قال موسی: الهی ارنی انظر الیک و اموت، قال: فأجاب موسی جبل طور سیناء: یا موسی ابن عمران! لقد سألت امرا عظیما! لقد ارتعدت السّماوات السّبع و من فیهنّ، و الارضون السّبع و من فیهن، و زالت الجبال و اضطربت البحار تعظیم ما سألت یا ابن عمران! قال: فقال یا موسی انظر الی الجبل فان استقرّ مکانه فانّک ترانی. قال: فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسی‌ صَعِقاً» ,

تا اینجا خبر مصطفی است باسناد درست. ,

رجعنا الی التّفسیر. قالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ بسکون را قراءت مکی است و یعقوب، و باختلاس قراءت ابو عمرو، و عرب ارنی در موضع «هات» گویند یعنی بیار. أَرِنِی أَنْظُرْ ای: ارنی نفسک انظر الیک. و قیل مکّنّی من رؤیتک. قالَ لَنْ تَرانِی عرب در نفی لن کم گویند، معنی آنست که: اکنون نبینی مرا یعنی در دنیا، و قیل: لن ترانی یعنی بعین فانیة، و انّما ترانی بعین باقیة، و قیل: لن ترانی بالسّؤال و الدّعاء، انّما ترانی بالنّوال و العطاء، و قیل: لن ترانی قبل محمّد و امّته. ,

وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَی الْجَبَلِ آن کوهی بود به مدین نام آن کوه زبیر، برابر موسی بود، و تجلّی آن را افتاد نه طور را. گفت: بآن کوه نگر ای موسی! اگر آرمیده بر جای خود بماند تو مرا بینی و اگر بر جای خود بنماند پس بدان که تو طاقت رؤیت من نداری، چنان که آن کوه ندارد. فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ ای ظهر و بان. خبر درست است از انس مالک رضی اللَّه عنه که رسول خدا ابهام خود بر انمله خنصر نهاد، و اشارت کرد که: تجلّی منه عزّ و جلّ قدر هذه، فساخ الجبل فی الارض، فهو یهوی فیها الی یوم القیامة. ,

میگوید: تجلّی حق بآن کوه رسید بزمین فروشد، هنوز میرود تا بقیامت. ,

سدی گفت: حف حول الجبل بالملائکة، و حف حول الملائکة بنار، و حف حول النار بملائکة و حول الملائکة بنار. ثمّ تجلّی ربّک للجبل، قال: و ما تجلّی منه الا قدر الخنصر. و عن معاویة بن قرة عن انس عن النّبیّ صلّی اللَّه علیه و سلّم فی قوله فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا صار لعظمته ستّة اجبل، فوقعت ثلاثة بالمدینة: احد زرقان و رضوی، و وقعت ثالثة بمکّة: ثور و ثبیر و حراء. ,

جَعَلَهُ دَکًّا ای: جعل اللَّه الجبل دکا قطعا ترابا و رملا. میگوید: کوه را خرد کرد و جایگاه از وی خالی. از آن بعضی کوه‌ها باز جست و بشام افتاد و یمن، و بعضی خرد گشت چون ریگ و بپراکند در پیش نور. ,

حمزه و کسایی دکاء خوانند ممدود و مفتوح بی‌تنوین، و هی صفة موصوف محذوف، و التقدیر جعله ارضا دکّاء ای ملساء مستویة. باقی قرّا دکّا خوانند مقصورا منوّنا و الوجه انه علی حذف المضاف، ای ذا دکّ، او مصدر بمعنی المفعول، ای جعله مدکوکا. ,

قال ابو بکر الوراق: فعذب اذ ذاک کلّ ماء، و أفاق کلّ مجنون، و برأ کلّ مریض، و زالت الشّوک عن الاشجار، و اخضرت الارض و ازهرت، و خمدت نیران المجوس، و خرّت الاصنام لوجوهها. وَ خَرَّ مُوسی‌ صَعِقاً ای مغشیّا علیه. کلبی گفت: خرّ موسی صعقا یوم الخمیس یوم عرفة، و أعطی التّوراة یوم الجمعة یوم النّحر. ,

واقدی گفت: چون موسی بیفتاد و بی‌هوش شد فریشتگان گفتند: ما لابن عمران و سؤال الرّویة؟ و ما للتراب و ربّ الارباب؟ یا ابن النّساء الحیّض! اطمعت فی رؤیة رب العزّة؟ فلمّا افاق چون بهوش باز آمد، قالَ سُبْحانَکَ تنزیها من السّوء تُبْتُ إِلَیْکَ من مسئلة الرؤیة فی الدّنیا وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ انّک لا تری فی الدّنیا. اللَّه تعالی در قرآن از چند کس توبه یاد کرد بی هیچ جرم، چنان که از ابراهیم و اسماعیل و محمد علیهم السّلام. و معنی توبه باز آمدن است هر چند که هیچ گناه نبود. موسی گفت: خداوندا پاکی و بی‌عیبی ترا بتو بازگشتم، و من نخستین گرویدگانم که بگرویدند، که ترا اهل زمین در دنیا نه بینند. ,

معتزلی گوید: لَنْ تَرانِی دلیل است که حق دیدنی نیست. جواب آنست که: لن در نفی هر جا که آید توقیت را آید نه تأیید را، چنان که اللَّه گفت جهودان را: وَ لَنْ یَتَمَنَّوْهُ أَبَداً ایشان هرگز آرزوی مرگ نکنند. پس خبر داد از ایشان که وقتی کنند آرزوی مرگ، و ذلک فی قوله: وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ، و قال تعالی: یا لَیْتَها کانَتِ الْقاضِیَةَ یعنی الموت. جای دیگر گفت، لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ و قد یدخل الجنّة من لا ینفق ما یحبّ. پس معنی آیت بر توقیت است نه بر تأیید، یعنی که مرا در دنیا نه بینی، امّا در آخرت بینی، و اللَّه را جلّ جلاله در دنیا نبینند اما در آخرت بینند. و موسی که دیدار میخواست در دنیا میخواست نه در آخرت، و جواب وی بقدر سؤال وی آمد و سؤال وی آنست که گفت: فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانِی. رؤیت در استقرار کوه بست، و این جائز است نه مستحیل، و اگر رؤیت مستحیل بودی در چیزی مستحیل بستی نه در چیزی جائز. نبینی که دخول کافران در بهشت چون مستحیل بود و نابودنی، در چیزی مستحیل بست و نابودنی، و ذلک قوله تعالی: وَ لا یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّی یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیاطِ. ,

دلیل دیگر بر جواز رؤیت، سؤال موسی است، دانست که حق را جل جلاله بینند و دیدنی است، از آن طلب کرد و خواست، و اگر دیدنی نبودی سؤال رؤیت محال بودی، و بر پیغامبران سؤال محال روا نباشد. ,

و روی أن موسی کان بعد ما کلّمه ربه لا یستطیع احد ان ینظر الیه لمّا غشی وجهه من النور، و لم یزل علی وجهه برقع حتی مات، و قالت له امرأته: انا ایّم منک منذ کلّمک ربک، فکشف لها عن وجهه فأخذها مثل شعاع الشمس، فوضعت یدها علی وجهها و خرّت للَّه ساجدة، و قالت: ادع اللَّه ان یجعلنی زوجتک فی الجنة، قال: ذاک ان لم تتزوّجی بعدی، فان المرأة لآخر ازواجها. ,

قالَ یا مُوسی‌ إِنِّی اصْطَفَیْتُکَ ای اخترتک و استخلصتک و اتّخذتک صفوة علی الناس، بِرِسالاتِی بوحیی و بکلامی من غیر واسطة. ابن کثیر و نافع و روح از یعقوب برسالتی خوانند علی الوحدة، و الوجه أنه اسم یجری مجری المصدر، و المصدر یفرد فی موضع الجمع، لان المصادر لا تثنی و لا تجمع لکونها جنسا. باقی قرّاء برسالاتی خوانند علی الجمع و الوجه أن المصدر قد یجمع اذا اختلفت انواعه، و الرّسول یرسل بأنواع من الرسالات فلهذا جمع، و هذا کما قال اللَّه تعالی: إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ، فجمع الصوت و هو مصدر لما اختلفت انواعه. کلام از رسالت جدا کرد تا دلیل کند که آن سخن بی‌ترجمان بود، و از جمله آن کلمات این چهار سخن نقل کرده‌اند که گفت: ای موسی! بر درگاه من ملازم باش که مقیم منم. دوستی با من کن که باقی منم. حاجت از من خواه که مفضل منم. صحبت با من دار که وافی منم. فَخُذْ ما آتَیْتُکَ من الشّرف و الفضیلة، و قیل: اعمل بما فیه بجدّ و اجتهاد، وَ کُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ علی ذلک. ,

روی ابو هریرة، قال: قال رسول اللَّه (ص): احتجّ آدم و موسی عند ربّهما فحجّ آدم موسی، فقال موسی: انت آدم الّذی خلقک اللَّه بیده و نفخ فیک من روحه، و اسجد لک ملائکته، و اسکنک جنته، ثمّ اهبطت الناس بخطیئتک الی الارض، فقال آدم: انت موسی الّذی اصطفاک اللَّه برسالاته و بکلامه و أعطاک اللَّه الالواح فیها تبیان کل شی‌ء و قرّبک نجیّا. فی کم وجدت اللَّه کتب التّوراة قبل ان یخلقنی؟ قال موسی بأربعین عاما. قال آدم: فهل وجدت فیها «وَ عَصی‌ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی‌»؟ قال: نعم، فتلومنی علی ان عملت عملا کتبه اللَّه علیّ ان أعمله قبل أن یخلقنی بأربعین سنة؟! و فی روایة: فهل وجدت فی کتاب اللَّه انّ ذلک کائن فی کتابه قبل ان اخلق؟ قال: بلی. قال: فلم تلومنی علی شی‌ء سبق القضاء فیه قبلی؟! قال رسول اللَّه (ص): «فحجّ آدم موسی». ,

عکس نوشته
کامنت
comment