1 مشکل به تو افتاده مرا و نتوان گفت مشکل به تو افتاده مرا مشکلم این است
1 پس فرشته نصرت از امر قدیر شد فرو از ذروۀ بالا بزیر
2 دید تنها تا جدار گاه عشق گفت کای اسپهبد اسپاه عشق
1 ای محرم پردۀ نهان خامۀ راز وی هشته رسل به درگهت روی نیاز
2 موسی مدهوش ان ترانی در طور پیچیده صلای من رآنی بحجاز
1 چون گرفتند ره کوی شهادت در پیش زمرۀ خیل اسیران به هزاران تشویش
2 هر یکی نعش شهیدی به بر آورد چو جان کرد با همدم خود شرح پریشانی خویش