1 فقری که از او غنای مطلق آید گر زان که طلب کنی به جان می شاید
2 من فقر همی جویم و آن خواجه غنا از خواجهٔ ما فقر و غنا می آید
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 به هویت چو اوست با اسما آن هویت طلب کن از اشیا
2 از هویت خبر اگر داری به هویت خدا بُود با ما
1 مرا گفت یاری که ای یار ما اگر یار مائی بکش بار ما
2 برو مایه و سود دکان بمان گرت هست سودای بازار ما
1 تا با تو توئی بود دوئی خواهد بود ای یار دوئی هم ز توئی خواهد بود
2 چون تو ز توئی وز دوئی وارستی در ملک یکی کجا دوئی خواهد بود
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به