1 منصب تدریس خون گوید از آنک فر عز الدین بوعمران نماند
2 شاید ار هر سامری گاوی کند کب و جاه موسی عمران نماند
1 دلم آخر به وصالش برسد جان به پیوند جمالش برسد
2 زار از آن گریم تا گوهر اشک به نثار لب و خالش برسد
1 من ندانستم که عشق این رنگ داشت وز جهان با جان من آهنگ داشت
2 دستهٔ گل بود کز دورم نمود چون بدیدم آتش اندر چنگ داشت
1 سر سودای تو را سینهٔ ما محرم نیست سینهٔ ما چه که ارواح ملایک هم نیست
2 کالبد کیست که بیند حرم وصل تو را کانکه جان است به درگاه تو هم محرم نیست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به