-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پیمانه ایست این جان پیمانه این چه داند از پاک میپذیرد در خاک میرساند
2 در عشق بیقرارش بنمودنست کارش از عرش میستاند بر فرش میفشاند
3 باری نبود آگه زین سو که میرساند ای کاش آگهستی زان سو که میستاند
4 خاک از نثار جانها تابان شده چو کانها کو خاک را زبانها تا نکتهای جهاند
5 تا دم زند ز بیشه زان بیشه همیشه کان بیشه جان ما را پنهان چه میچراند
6 این جا پلنگ و آهو نعره زنان که یا هو ای آه را پناه او ما را که میکشاند
7 شیری که خویش ما را جز شیر خویش ندهد شیری که خویش ما را از خویش میرهاند
8 آن شیر خویش بر ما جلوه کند چو آهو ما را به این فریب او تا بیشه میدواند
9 چون فاتحه دهدمان گاهی فتوح و گه گه گر فاتحه شویم او از ناز برنخواند