- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گشت دوزخ شرری ز آتش سودایش ریخت شد قیامت قدری فتنه زبالایش ریخت
2 هرکه را زلف جوی مشک به پیمانه فکند خنده مشتی نمک سوده به صهبایسش ریخت
3 حسن در پرده نهان بود که نقد دو جهان عشق از کیسه به دل گرمی سودایش ریخت
4 کام از آن یافت زلیخا که چو یوسف را دید اول اسباب تعلق همه در پایش ریخت
5 از پی تربیتم خضر دهد آب حیات عشق تا بر گل من تخم تمنایش ریخت
6 سرمه در چشم بلا غمزه بی باکش کرد باده در کام حیا نرگس شهلایش ریخت
7 نخل پیوند تو هرچند «نظیری » برکند هر نفس تخم نوی عشق تو برجایش ریخت