مریض را چو عیادت کشد دوا چکند از کلیم غزل 379

کلیم

کلیم

کلیم

مریض را چو عیادت کشد دوا چکند

1 مریض را چو عیادت کشد دوا چکند کس بپرسش یک شهر آشنا چکند

2 چو شانه نوبت چاکم بسینه افتادست بدست شوق همین چاک یک قبا چکند

3 گرفتم اینکه سر همتم زچرخ گذشت کسی بکوتهی بخت نارسا چکند

4 بدیده کاسه همسایه دل اگر ندهد دو شیشه خون جگر با خمار ما چکند

5 مپرس حال دل آندم که در حدیث آئی کریم چون گهرافشان شود گدا چکند

6 بهر نواله گرم استخوان دهد ای بخت تو خود بگو که درین قحط پس هما چکند

7 کلیم شکوه ز توفیق چند شرمت باد تو چون بره ننهی پای رهنما چکند

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر