1 شوق موسی نگهم رام تسلی نشود تا دو عالم چمناندود تجلی نشود
2 همچو یاقوت نخواهی سر تسلیم افراخت تا به طبع آتش و آب تو مساوی نشود
3 عیش هستی اگر آمادهٔ رسوایی نیست قلقل شیشهات آن به که منادی نشود
4 رم نما جلوه نگاهی به کمندم دارد صید من رام فسونهای تسلی بشود
5 نفی خود کردهام آن جوهر اثبات کجاست تا کی این لفظ رود از خود و معنی نشود
6 ضعف سرمایهام از لاف غرور آزادم من و آهی که رگگردن دعوی نشود
7 چون شرر دیده وران میگذرند از سر خویش این عصا راهبر مقصد اعمی نشود
8 عشق اگر عام کند رسم خودآرایی را محملی نیست درین دشتکه لیلی نشود
9 خامشی پرده برانداز هزار اسرار است نفس سوخته یارب دم عیسی نشود
10 سربلند تب خورشید محبت بیدل زیردست هوس سایهٔ طوبی نشود