- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گذشت عمر تو امسال همچو پار عبث چرا چنین گذرانند روزگار عبث
2 بسی نماند زعمر و بسی نماند زکار هزار حیف که بگذشت وقت کار عبث
3 گمان مبر که ترا آفرید حق باطل گمان مدار که ترا ساخت کرد گار عبث
4 تو آمدی بجهان تا روی بر جانان بکوش تا برسی خویش را مدار عبث
5 تو جان هر دوجهانی و مقصد ایجاد عزیز من چه کنی خویشرا تو خوار عبث
6 توخویشرا مفروش ای پسر چنین ارزان که بهر جنتی و میروی بنار عبث
7 گرانبها و عزیز الوجود و بی بدلی نهٔ چنین سبک و بی بها و خوار عبث
8 چو کردهای تنت مردهای جان دارد مدزد ایجان تن زاز کار و بار عبث
9 غنیمتی شمر این یکدو دم که ماند ای فیض بکار کوش و سخن در میان میار عبث