1 یارب نفس شراره خیزم بخشند یارب مژه های دجله ریزم بخشند
2 بی سوز غم عشق مبادا، زنهار جانی که به روز رستخیزم بخشند
1 من آن نیم که دگر می توان فریفت مرا فریبمش که مگر می توان فریفت مرا
2 به حرف ذوق نگه می توان ربود مرا به وهم تاب کمر می توان فریفت مرا
1 خوش وقت اسیری که برآمد هوس ما شد روز نخستین، سبد گل قفس ما
2 مهتاب نمکسار بود باده ما را ای بی مزه بی روی تو بزم هوس ما
1 سینه بگشودیم و خلقی دید کاینجا آتش است بعد از این گویند آتش را که گویا آتش است
2 انتظار جوله ساقی کبابم میکند می به ساغر آب حیوان و به مینا آتش است