1 ذرات دو کون را ز هم بیشی نیست کس نیست که با دگر کسش خویشی نیست
2 در رتبه مساوات بود عالم را در دایره هیچ نقطه را پیشی نیست
1 به شرح حالت من نامه ها در اطرافست هزار قافله ام زیر بار او صافست
2 به مهربانی او اعتماد نتوان کرد که تازه عاشقم و خاطرش به من صافست
1 ساقی بشو دورنگی امید و بیم را بنما به ما حقیقت رنگ قدیم را
2 حرف فریب آدم و ابلیس تا به چند چندی بگو ترانه نقل و ندیم را
1 دیدمش در دل نهفتم آه بیتأثیر را در کمان از بس که دزدیدم شکستم تیر را
2 پای رفتن نیست زین بزمم که در بیرون در بخت دارد در کمین هجر گریبان گیر را