دردی که مراست با که گویم از جلال عضد غزل 215

جلال عضد

آثار جلال عضد

جلال عضد

دردی که مراست با که گویم

1 دردی که مراست با که گویم درمان دل خود از که جویم

2 گه فتنه خال عنبرینم گه بسته زلف مشک بویم

3 عشق آمد و رفت نام و ننگم شوق آمد و بُرد آب رویم

4 دل کم نکند ز عشق مویی ور عشق کند بسان مویم

5 خالی نشود ز آرزو سر ور سر برود در آرزویم

6 گر جان خواهی بگوی با من تا دست ز جان خود بشویم

7 ور سرطلبی اشارتی کن تا ترک سر و جهان بگویم

8 من ذرّه ام و تو آفتابی شاید که نظر کنی به سویم

9 خاک قدم توام ولیکن بر باد مده چو خاک کویم

10 آن کاو چو جلال بنده تست من بنده کمترین اویم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر