- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 صاحب خلق حسن، گلها به دامن داشتهست چرب و نرمی درطبایع، آب و روغن داشتهست
2 با دل جمع آشنا شو از پریشانی برآ در بهار نادمیدن دانه خرمن داشتهست
3 وصلخواهی زینهار از فکر راحت قطع کن وادی عشاق منزل نام رهزن داشتهست
4 بینشانی همتان از هرچهگویی برترند منظر این شاهبازان یک نشیمن داشتهست
5 آفت جانکاه دارد برگ و ساز اعتبار شمع از پهلوی چرب خویش دشمن داشتهست
6 زیرگردون سود و سودای همه با گردش است این دکان، سنگ ترازو در فلاخن داشتهست
7 داغم از زیر و بم ساز خیال آهنگ عشق هم خودشمیفهمدآنحرفیکهبا منداشتهست
8 کاروان عمر را یک نقش پا دنباله نیست شوخی رفتار ما، بیرشته سوزن داشتهست
9 چیست مغروری ز فکرخویش غافل زبستن ازگریبان آنکه سر برداشت گردن داشتهست
10 جانکنی در عجز و طاقت ناگزیر آدمیست از نگین تا قبر، این فرهادکندن داشتهست
11 همت عیش و الم بر دل مبندید از ثبات هرچه دارد خانهٔ آیینه رفتن داشتهست
12 آتش افتادهست بیدل در قفای کاروان گلشن ما آنچه دارد باب گلخن داشتهست