دگر شان دولت بلندی از واعظ قزوینی دیوان اشعار 13

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

دگر شان دولت بلندی گرفت

1 دگر شان دولت بلندی گرفت ز خانی که ایام جویای اوست

2 فلک احتشامی که انوار عدل چو خورشید تابان ز سیمای اوست

3 فروزنده نجمی، ز برج کمال که چشم خرد روشن از رای اوست

4 بود همتش کوهساری بلند که سرچشمه جود در پای اوست

5 عرق ریزی ابرها در بهار ز شرم کف سحر آسای اوست

6 در او نام حاتم نگنجد ز بس جهان پر ز صیت کرمهای اوست

7 چنان وعده اش در وفا پرشتاب که دیروز پس تر ز فردای اوست

8 گشاده جبین منیرش، گلی ز گلزار خلق فرحزای اوست

9 نیارد قلم شد ز مسطر برون چو مدحتگر طبع والای اوست

10 نیارد کشد تیغ خود بر کسی که در سایه عدل وی جای اوست

11 بزرگی باو چون فروشد عدو؟ که فخر بزرگی ز بالای اوست!

12 خلاف سیه رو نگردد سفید بملکی که فرماندهش رای اوست

13 برو باد یارب مبارک مدام مقامی که خود زینت افزای اوست

14 خرد گفت از بهر تاریخ آن: «ایالت قبایی ببالای اوست »

عکس نوشته
کامنت
comment