- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن یکی زن شوی خود را گفت هی ای مروت را به یک ره کرده طی
2 هیچ تیمارم نمیداری چرا تا بکی باشم درین خواری چرا
3 گفت شو من نفقه چاره میکنم گرچه عورم دست و پایی میزنم
4 نفقه و کسوهست واجب ای صنم از منت این هر دو هست و نیست کم
5 آستین پیرهن بنمود زن بس درشت و پر وسخ بد پیرهن
6 گفت از سختی تنم را میخورد کس کسی را کسوه زین سان آورد
7 گفت ای زن یک سالت میکنم مرد درویشم همین آمد فنم
8 این درشتست و غلیظ و ناپسند لیک بندیش ای زن اندیشهمند
9 این درشت و زشتتر یا خود طلاق این ترا مکروهتر یا خود فراق
10 همچنان ای خواجهٔ تشنیع زن از بلا و فقر و از رنج و محن
11 لا شک این ترک هوا تلخیدهست لیک از تلخی بعد حق بهست
12 گر جهاد و صوم سختست و خشن لیک این بهتر ز بعد ممتحن
13 رنج کی ماند دمی که ذوالمنن گویدت چونی تو ای رنجور من
14 ور نگوید کت نه آن فهم و فن است لیک آن ذوق تو پرسش کردنست
15 آن ملیحان که طبیبان دلاند سوی رنجوران به پرسش مایلاند
16 وز حذر از ننگ و از نامی کنند چارهای سازند و پیغامی کنند
17 ورنه در دلشان بود آن مفتکر نیست معشوقی ز عاشق بیخبر
18 ای تو جویای نوادر داستان هم فسانهٔ عشقبازان را بخوان
19 بس بجوشیدی درین عهد مدید ترکجوشی هم نگشتی ای قدید
20 دیدهای عمری تو داد و داوری وانگه از نادیدگان ناشیتری
21 هر که شاگردیش کرد استاد شد تو سپستر رفتهای ای کور لد
22 خود نبود از والدینت اختبار هم نبودت عبرت از لیل و نهار