1 دگر ره گفت ما اینجا چرائیم کجا خواهیم رفتن وز کجائیم
2 جوابش داد و گفت از پرده این راز نگردد کشف هم با پرده میساز
3 که ره دورست ازین منزل که مائیم ندیده راه منزل چون نمائیم
4 چو زین ره بستگان یابی رهائی بدانی خود که چونی وز کجائی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 نکیسا در ترنم جادوی ساخت پس آنگه این غزل در راهوی ساخت
2 بساز ای یار با یاران دلسوز که دی رفت و نخواهد ماند امروز
1 نشسته شاه روزی نیم هشیار به امیدی که گردد بخت بیدار
2 در آمد قاصدی از ره به تعجیل ز هندستان حکایت کرد با پیل
1 چو برزد بامدادان خازن چین به درج گوهرین بر قفل زرین
2 برون آمد ز درج آن نقش چینی شدن را کرده با خود نقش بینی
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به