1 دگر ره گفت اگر جان هست حاصل نه نقش کالبدها هست باطل؟
2 چو میبینم بخواب این نقشها چیست نگهدارنده این نقشها کیست؟
3 جوابش داد کز چندین شهادت خیال مردم را با تست عادت
4 چو گردد خواب را فکرت خریدار در آن عادت شود جانها پدیدار
1 نخستین بار گفتش کز کجائی بگفت از دار ملک آشنائی
2 بگفت آنجا به صنعت در چه کوشند بگفت انده خرند و جان فروشند
1 ملک عزم تماشا کرد روزی نظرگاهش چو شیرین دلفروزی
2 کسی را کان چنان دلخواه باشد همه جائی تماشاگاه باشد
1 چو شیرین را ز قصر آورد شاپور ملک را یافت از میعادگه دور
2 فرود آوردش از گلگون رهوار به گلزار مهین بانو دگر بار
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به