1 دگر ره باز پرسیدش که جانها چگونه بر پرند از آشیانها
2 جوابش داد کز راه ندیده نشاید گفتن الا از شنیده
3 شنیدم چار موبد بود هشیار مسلسل گشته با هم جان هر چار
4 در این مشکل فرو ماندند یک چند که از تن چون رود جان خردمند
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 دگر باره بگفتش کای خردمند طبیبانه در آموزم یکی پند
2 جوابش داد کای باریک بینش جهان جان و جان آفرینش
1 چو روزی چند شاه آنجا طرب کرد به یاری خواستن لشگر طلب کرد
2 سپاهی داد قیصر بیشمارش به زر چون زر مهیا کرد کارش
1 نکیسا چون زد این طیاره بر چنگ ستای باربد برداشت آهنگ
2 به آواز حزین چون عذرخواهان روان کرد این غزل را در سپاهان
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به