1 دگر ره باز پرسیدش که جانها چگونه بر پرند از آشیانها
2 جوابش داد کز راه ندیده نشاید گفتن الا از شنیده
3 شنیدم چار موبد بود هشیار مسلسل گشته با هم جان هر چار
4 در این مشکل فرو ماندند یک چند که از تن چون رود جان خردمند
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 یکی شب از شب نوروز خوشتر چه شب کز روز عید اندوهکشتر
2 سماع خرگهی در خرگه شاه ندیمی چند موزونطبع و دلخواه
1 در آن مدت که من در بسته بودم سخن با آسمان پیوسته بودم
2 گهی برج کواکب میبریدم گهی ستر ملایک میدریدم
1 چنین گفت آن سخن پرداز شبخیز کزان آمد خلل در کار پرویز
2 که از شبها شبی روشن چو مهتاب جمال مصطفی را دید در خواب
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **