آن یکی دیوانهٔ از عطار نیشابوری الهی نامه 3196

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

آن یکی دیوانهٔ میگفت زار

1 آن یکی دیوانهٔ میگفت زار کز همه عالم مرا اینست کار

2 تا کنم بر روی خاکستر نشست خاک میریزم بسر از هر دو دست

3 هم پلاسی را بگردن افکنم هم کنب را بر میان محکم کنم

4 اشک میبارم بزاری بردوام چکنم و چکنم همی گویم مدام

5 تاکسی کو پیشم آید راز جوی گویدم آخر چه بودت باز گوی

6 من بدو گویم که ای صاحب مقام می ندانم می ندانم و السلام

7 چکنم و چکنم همیشه جفت ماست می ندانم می ندانم گفت ماست

8 گر در این میدان کشندت یک دمی برتو تابد از تحیر عالمی

9 ور ره این پرده نگشاید ترا این همه افسانهٔ آید ترا

10 گر ترا دانش اگر نادانیست آخر کار تو سرگردانیست

عکس نوشته
کامنت
comment