- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دگر چراغ که در طور حسن روشن شد؟ که نور وادی ایمن، وبال ایمن شد
2 ز دیده خون دلم باز عزم دامن کرد چراغ دیده من مرده بود روشن شد
3 به کلبهام که دگر فال روشنایی زد؟ که آفتاب تهیدیدهتر ز روزن شد
4 به سینه فاصله زخمهای شمشیرت به جرم بخیهزدن، صرف نوک سوزن شد
5 هنوز تخم امیدم نرسته بود از خاک که برق حسرتم آمد شریک خرمن شد
6 مرا خصومت ایام، حیرت افزاید که هرگزش نشدم دوست، از چه دشمن شد
7 نبسته بود کسی در به روی من قدسی حقیقت قفسم سنگ راه گلشن شد