دگر آن شبست امشب که ز پی سحر از وحشی بافقی غزل 127

وحشی بافقی

آثار وحشی بافقی

وحشی بافقی

دگر آن شبست امشب که ز پی سحر ندارد

1 دگر آن شبست امشب که ز پی سحر ندارد من و باز آن دعاها که یکی اثر ندارد

2 من و زخم تیز دستی که زد آنچنان به تیغم که سرم فتاده برخاک و تنم خبر ندارد

3 همه زهر خورده پیکان خورم و رطب شمارم چه کنم که نخل حرمان به از این ثمر ندارد

4 ز لبی چنان که بارد شکرش ز شکرستان همه زهر دارد اما چه کند شکر ندارد

5 به هوای باغ مرغان همه بالها گشاده به شکنج دام مرغی چه کند که پر ندارد

6 بکش و بسوز و بگذر منگر به این که عاشق بجز این که مهر ورزد گنهی دگر ندارد

7 می وصل نیست وحشی به خمار هجر خو کن که شراب ناامیدی غم درد سر ندارد

عکس نوشته
کامنت
comment