ستمدیده از ادیب الممالک فراهانی دیوان اشعار 6

ادیب الممالک فراهانی

آثار ادیب الممالک فراهانی

ادیب الممالک فراهانی

ستمدیده برداشت فرمان شاه

1 ستمدیده برداشت فرمان شاه بصد شکر بیرون شد از بارگاه

2 روان شد سوی خان حاکم چنان که سودش سر از فخر بر آسمان

3 چو حاکم فرو خواند توقیع شاه بن بختش آمد بر از اوج ماه

4 طلب کرد مردان کارآزمای همان پهلوانان مشگل گشای

5 دلیران دلدار فولاد بر همه غرق فولاد پا تا به سر

6 برآورده یکسر کمانها به زه کله شان ز خود و قبا از زره

7 به خون عدو جانشان تشنه بود بر اندامشان موی چون دشنه بود

8 همه تیغ هندی برآهیخته همه زهر با شکر آمیخته

9 امارت بمهدی فرخنده داد که صاحبدلی بود تفرش نژاد

10 مر او را در این خیل سردار کرد رقم داد و او را سپهدار کرد

11 دگر یک جوانی همایون اثر ز سر تا بپا زهر و نامش شکر

12 دلیران چو شیران در آن بوم بود همان تفرشی طفل معصوم بود

13 بفرمود کاسبان بزین آورند یکی شورش اندر زمین آورند

14 بمصداق و ذاکان میل ملوک نوشتند فرمان به اهل بلوک

15 که باشند در خون این زن شریک فرستند هر سو سوار و چریک

16 شتابان شدند آن دلیران چو برق همه غرق پولاد پا تا بفرق

عکس نوشته
کامنت
comment