1 فرصت انشایان هستی گر تکلف کردهاند سکته مقداری در این مصرع توقف کردهاند
2 از مآل زندگی جمعی که دارند آگهی کارهای عالم از دست تأسف کردهاند
3 هستی و امید جمعیت جنون وهم کیست عافیت دارد چراغی کز نفس پف کردهاند
4 در مزاج خلق بیکاری هوس میپرورد غافلان نام فضولی را تصوف کردهاند
5 گشتهاند آنهاکه در هنگامهٔ اغراض پیر موسفیدی را به روی زندگی تف کردهاند
6 در حقیقت اتحاد کفر و ایمان ثابت است اندکی از بدگمانیها، تخلف کردهاند
7 حسن یکتا کارگاه شوخی تمثال نیست اینقدر آیینهپردازان تصرف کردهاند
8 بیدل از خوبان همین آیین استغنا خوش است بر حیا ظلم است اگر با کس تلطف کردهاند
دیدگاهها **