1 ای آن که ترا سعی به درمان من ست منعم مکن از باده که نقصان من ست
2 حیف ست که بعد من به میراث رود این یک دو سه خم که در شبستان من ست
1 قضا آیینه دار عجز خواهد ناز شاهی را شکستی در نهادستی ادای کجکلاهی را
2 طبیعی نیست هر جا اختلاط، از وی حذر خوشتر کم از سوزنده آتش نیست آب گرم ماهی را
1 خواست کز ما رنجد و تقریب رنجیدن نداشت جرم غیر از دوست پرسیدم و پرسیدن نداشت
2 آمد و از تنگی جا جبهه پرچین کرد و رفت بر خود از ذوق قدوم دوست بالیدن نداشت
1 امشب آتشینرویی گرم ژندخوانیهاست کز لبش نوا هر دم در شررفشانیهاست
2 تا در آب افتاده عکس قد دلجویش چشمه همچو آیینه فارغ از روانیهاست