-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آنکه رخسار تو با زلف گره گیر کشید فکرها کرد که باید به چه تدبیر کشید
2 مدّتی چند بپیچید بخود آخر کار ماه را از فلک آورد بزنجیر کشید
3 خامه میخواست که مژگان ترا بردارد راست بر سینهٔ عشاق تو صد تیر کشید
4 چون بیاراست بدان حُسن دلاویز تُرا قلم اندر کف نقّاش تو تکبیر کشید
5 گردش خامه تقدیر غرض نقش تو بود کز ازل تا به ابد این همه تأخیر کشید
6 دیده از تاب و بسیار چه شبها که گشود؟ کانتظار تو بسی این فلک پیر کشید