آنکس که دامن از پی کین تو از وحشی بافقی غزل 168

وحشی بافقی

آثار وحشی بافقی

وحشی بافقی

آنکس که دامن از پی کین تو بر زند

1 آنکس که دامن از پی کین تو بر زند بر پای نخل زندگی خود تبر زند

2 گر کوه خصمی تو کند انتقام تو آن تیغ را به دست خودش بر کمر زند

3 از لشکر توجه تو کمترین سوار تازد برون و یکتنه بر سد حشر زند

4 قهر تو چون بلند کند گوشهٔ کمان هر تیر را که قصد کند بر جگر زند

5 شکر خدا که خصم ترا بر جگر نشست آن تیرها که خواست ترا بر سپر زند

6 مرغی کز آشیانهٔ خصم تو بر پرید الا به خون خود نتواند که پرزند

7 تودر گلو فشاری خصمی و جان او در بند فرجه‌ایست که از تن به در زند

8 مطرب به بزم خواند عدویت چه غافلست گو کس روانه کن که در نوحه گر زند

9 در راه سیر کوکب اقبال تو سپهر در دیدهٔ ستارهٔ بد نیشتر زند

10 فتحی نموده‌ای دگر از نو که بر فلک اقبال طبل نصرت و کوس ظفر زند

11 وحشی کجاست منکر او تا چو دیگران خود را به تیغ قهر قضا و قدر زند

عکس نوشته
کامنت
comment