آنکه بی ما دید بزم عیش و در از وحشی بافقی غزل 62

وحشی بافقی

آثار وحشی بافقی

وحشی بافقی

آنکه بی ما دید بزم عیش و در عشرت نشست

1 آنکه بی ما دید بزم عیش و در عشرت نشست گو مهیا شو که می‌باید به سد حیرت نشست

2 آمدم تا روبم و در چشم نومیدی زنم گرد حرمانی که بر رویم در این مدت نشست

3 بزم ما را بهر چشم بد سپندی لازمست غیر را می‌باید اندر آتش غیرت نشست

4 مسند خواری بیارایید پیش تخت ناز زانکه خواهیم آمد و دیگر به سد عزت نشست

5 وحشی آمد بر در رد و قبولت حکم چیست رفت اگر نبود اجازت ور بود رخصت نشست

عکس نوشته
کامنت
comment