-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آنکه رخ بنمود و روشن ساخت جان در تن تویی آنکه آتش زد به من چون برق در خرمن تویی
2 آنکه اندر یک تبسم کرد جان در تن تویی آنکه جان بگرفت از یک زهر چشم از من تویی
3 شعلههای آه جانسوز از که میپرسی که چیست آنکه زد بر آتش بیچارگان دامن تویی
4 ای نسیم کوی یار این سرگرانی تا به کی میرساند آنکه بر ما بوی پیراهن تویی
5 جلوه کن در باغ تا گیرند گلها از تو رنگ چون جمالآرا و زینتبخش این گلشن تویی
6 میرساند آنکه در عالم برای پرورش مور اعمی را ز احسان بر سر خرمن تویی
7 در حریم عاشقان دوست جای غیر نیست آنکه چون مهر تو در دل میکند مسکن تویی
8 چشم آمرزش به درگاه تو دارم روز و شب میتواند آنکه بخشاید گناه من تویی
9 میتوانی پرتوی قصاب را در دل فکند آنکه شمع مهر و مه را میکند روشن تویی