- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای آنکه عشق تو دل جانست وجان دل مهرت نهاده لقمه غم در دهان دل
2 وصل تو قلب دل طلبد از میان جان ذکر تو گوش جان شنود از زبان دل
3 عشقت چو صبح در افق جان کند اثر پر آفتاب وماه شود آسمان دل
4 جانم بجام غم همه خون جگر خورد تا دل دمی از آن تو باشد توآن دل
5 گر عشق تو بود ز ازل در میان جان همچون ابد پدید نباشد کران دل
6 چون زر بسکه ملکان نام دارتست هر گوهری که طبع بر آرد زکان دل
7 از رنگ وبوی تو دهدم همچو گل نشان هر غنچه یی که بشکفد از بوستان دل
8 این بیتها که بهر تو گفتیم هر یکی یک عشق نامه است بسر بر نشان دل
9 ازهر چه آن بدوست تعلق نداشت سیف بگشای پای جان بگسل ریسمان دل