- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آنکه در هر چین زلفش صدمه کنعان گم است چون توانم گفتنش کآنجا مرا هم جان گم است
2 کعبه گویا شد بنا در روزگار بخت ما ورنه چون در تیرگی چون چشمه حیوان گم است؟
3 بس که دایم حسرت تیر تو، راهم میزند در میان دیده و دل لذت پیکان گم است
4 همچو قدسی دور از آن آشوب جان، شام فراق گریهای دارم که در هر قطرهاش طوفان گم است