- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آنی که به جان ناز تو را حور کشیده خورشید به چشم از رخ تو نور کشیده
2 گیسوی تو ببریده کمند از دم افعی مژگان تو نیش از تن زنبور کشیده
3 آن رخ که خویش می چکد از زلف بناگوش گویی عرق از عنبر و کافور کشیده
4 از معنی فهم و دهن تنگ تو ادراک یک نکته بیان کرده سخن دور کشیده
5 بی دردتر از شیره جان ساخته صد بار خمار که این شیره انگور کشیده
6 کوی تو کنون وعده گه منتظران است دیریست که موسی قدم از طور کشیده
7 محروم ز دلجویی آن چشم سیاهم مژگان تو بر گرد نگه سور کشیده
8 بسیار شد اندوه و عنا کی بود آخر بینیم به صبح این شب دیجور کشیده
9 ایوب مگر چاره رنجوری ما را داند که ازین علت ناسور کشیده
10 آسوده جز از گوشه ویرانه نگردد دیوانه که آزار ز معمور کشیده
11 افغان که به منزل نرساندیم ز مستی باری که دوچندان کمر مور کشیده
12 دل خستن و فریاد «نظیری » ز درونست رنجور نفس از دل رنجور کشیده