آنی که به جان ناز تو از نظیری نیشابوری غزل 507

نظیری نیشابوری

آثار نظیری نیشابوری

نظیری نیشابوری

آنی که به جان ناز تو را حور کشیده

1 آنی که به جان ناز تو را حور کشیده خورشید به چشم از رخ تو نور کشیده

2 گیسوی تو ببریده کمند از دم افعی مژگان تو نیش از تن زنبور کشیده

3 آن رخ که خویش می چکد از زلف بناگوش گویی عرق از عنبر و کافور کشیده

4 از معنی فهم و دهن تنگ تو ادراک یک نکته بیان کرده سخن دور کشیده

5 بی دردتر از شیره جان ساخته صد بار خمار که این شیره انگور کشیده

6 کوی تو کنون وعده گه منتظران است دیریست که موسی قدم از طور کشیده

7 محروم ز دلجویی آن چشم سیاهم مژگان تو بر گرد نگه سور کشیده

8 بسیار شد اندوه و عنا کی بود آخر بینیم به صبح این شب دیجور کشیده

9 ایوب مگر چاره رنجوری ما را داند که ازین علت ناسور کشیده

10 آسوده جز از گوشه ویرانه نگردد دیوانه که آزار ز معمور کشیده

11 افغان که به منزل نرساندیم ز مستی باری که دوچندان کمر مور کشیده

12 دل خستن و فریاد «نظیری » ز درونست رنجور نفس از دل رنجور کشیده

عکس نوشته
کامنت
comment