1 ای آنکه بعشق در دو عالم سمری وز هر دو جهان بچشم من خوبتری
2 دادی ز برای من گلابی چون اشک معلوم شد از گریه من بی خبری
1 حکایتی ز ملوک سلف شنیدستم که همچو من بشگفتی رود هر آنکه شنود
2 هزار و پانصد و هفتاد و چار میلادی که سال نهصد و هشتاد و دو ز هجرت بود
1 چو بی وجود خداوندگار آسایش حرم بود بخرد و بزرگ این کشور
2 دوباره نامه نبشتند مفتیان مهین بمیر فرخ دانش پژوه دانشور