- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آنکس که دیده در طلب او مسافر است عمریست تا که در دل و جانم مسافر است
2 وانکس که دید روی بتان حسن روی اوست در حسن روی خویش بهردیده ناظر است
3 دل را بسحر غمزه خوبان همی برد آن غمزه را نگر که زهی غمزه و ساحر است
4 از چشم او مپرس که ترکیست جنگجوی از زلف او مگوی که هندوی کافر است
5 گفتم که مگر ذاکرم آن دوست را بخود خود راست کز زبان من آندوست ذاکر است
6 غایب نباش یک نفس از دوست زانکه دوست در غیبت و حضور تو پیوسته حاضر است
7 حسن وی است آنکه مرا ورانه اوّلست عشق من است آنکه مرا ورانه آخر است
8 کز فنون عشوه گری ماهر است دوست دل از فنون عشوه گری سخت ماهر است
9 ایمغربی نو دیده بدست آر زانکه دوست چون آفتاب در رخ هر ذره ظاهر است