1 آنکه کرد از داغ دل، روشن چراغ لاله را بر دل من کاش میافزود داغ لاله را
2 گر ز دل آهم نمیخیزد نه از افسردگیست دود دل بر سر نمیباشد چراغ لاله را
1 در جلوهگری چون تو کسی یاد ندارد نادر بود آن شیوه که استاد ندارد
2 بی سعی تو گیراست خیال سر زلفت این دام روان حاجت صیاد ندارد
1 کرده بیهوشم خیال آن دو چشم میپرست همتی ای بادهپیمایان که کارم شد ز دست
2 بر سر مال جهان سودای درویش و غنی دست چون بر هم دهد؟ این تنگچشم، آن تنگدست